به بهانه سالروز درگذشت میرزا جوادآقا ملکی
مردی که شنوندگان تحت تاثیر نفسش غش می کردند
یکی از شخصیت های برجسته و دانشمند و عارف جهان تشیع، بی شک میرزا جواد آقا ملکی تبریزی می باشد، به نحوی که می توان وی را در سلوک و عرفان، در شمار نوادر زمان محسوب داشت.
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در شهر قهرمان پرور و عالم خیز تبریز متولد گردید و پس از گذراندن مقدمات و سطوح دروس حوزه، به عتبات عالیات و نجف اشرف عزیمت نمود و از محضر اساتیدی همچون آخوند خراسانی، حاج رضا همدانی صاحب مصباح الفقیه، محدث نوری و دیگر بزرگان در علوم مختلف از جمله فقه، اصول، درایه و حدیث، کسب فیض نمود و در فقه صاحب نظر گردید و به مقام اجتهاد نایل آمد.
وی در حدود سال 1321 ه.ق به ایران مراجعت و در تبریز سکونت نمود؛ اما در زمان انقلاب مشروطه در سال 1329 ه.ق به قم مهاجرت کرد و در آن جا به تدریس و تبلیغ و تربیت شاگردان پرداخت. این عالم بزرگوار به دلیل حسن خلق و کلامی گیرا، همواره خاطراتی بسیار زیبا در ذهن اطرافیان خود به یادگار می نهاد که شاید ذکر تنها تعدادی از آن ها خالی از لطف نباشد.
یار امام زمان (عج)
حضرت آیت الله حاج سید جعفر شاهرودی می گوید: «شبی در شاهرود خواب دیدم که در صحرایی حضرت صاحب الامر (عج) با جماعتی تشریف دارند و گویا به نماز جماعت ایستاده اند. جلو رفتم که جمالشان را زیارت و دستشان را بوسه زنم. چون نزدیک شدم، شیخ بزرگواری را دیدم که متّصل به آن حضرت ایستاده و آثار جمال و وقار و بزرگواری از سیمایش پیدا بود. چون بیدار شدم، در مورد آن شیخ فکر کردم، او کیست که تا این حد نزدیک به امام زمان (عج) است. از پی یافتن او به مشهد رفتم، نیافتم. به تهران آمدم، ندیدم. به قم مشرّف شدم، او را در حجره ای از حجرهای مدرسه فیضیه که مشغول به تدریس بود، دیدم.
پرسیدم: کیست؟ گفتند: عالم ربانی حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است. خدمتش مشرف شدم. تفقّد بسیاری کردند و فرمودند: کی آمدی؟ گویا مرا دیده و شناخته و از قضیه آگاهند. پس ملازمتش را اختیار نمودم و او را چنان یافتم که دیده بودم و می خواستم.»
صبر بر مرگ فرزند
آیت الله فهری نقل می کنند: «میرزا جواد آقا ملکی تبریزی پسری داشت که شمع فروزان شبستان خانواده بود. در روز عید غدیر که ایشان در منزل جلوس کرده و قشرهای مختلف به زیارتشان می آمدند، خادمه منزل به کنار حوض خانه می آید و ناگاه چشمش بر پیکر بی جان پسر که بر روی آب بوده می افتد. بی اختیار فریاد می زند. اهل خانه که از اندرون با صدای خادمه بیرون می آیند و با منظره دلخراشی این چنین مواجه می شوند، بی اختیار همه فریاد می کشند.
مرحوم ملکی متوجه می شود که صدای شیون خانه را پر کرده، از اتاق خود بیرون می آید، می بیند که جنازه پسرش در کنار حوض گذاشته شده است. رو به زن ها کرده و خطاب می کند: ساکت! همگی سکوت می کنند و همین سکوت ادامه می یابد تا آنکه مرحوم ملکی از همه میهمانان پذیرایی می کند و طبق معمول، عده ای از آنان ناهار را در منزل ایشان صرف می کنند و پس از پایان غذا که عازم رفتن می شوند، مرحوم ملکی به چند نفر از خواص میهمانان می فرماید: شما اندکی تأمل کنید که با شما مرا کاری است و چون بقیه میهمانان می روند، واقعه را برای آنان بازگو می کند که: یک جنازه ای اینجا هست. اگر موافقید، تشییع جنازه ای هم بشود. سپس از آنان برای مراسم تجهیز فرزند از دست رفته کمک می گیرد و می گوید:
این داستان گذشته از آنکه حاکی از اعلا درجه مقام رضا و تسلیم آن بزرگوار است، نشانگر قدرت روحی و نیروی تصرف در نفوس دیگران نیزمی باشد.»
بیهوش شدن شنوندگان
درباره تأثیر نفس ایشان می نویسند: وقتی در مجلسی می نشست، می فرمود: «ای مردم! یکی از نام های خدا "غفار" است!» همین را که می گفت، چند نفر غش می کردند و آنان را از مجلس بیرون می بردند! آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی می فرمودند: «میرزا جواد آقا تبریزی در مدرسه فیضیه درس اخلاق داشت و آن چنان تأثیر آتشین بر دل ها می گذاشت که در درسش از اثر صحبت ایشان عده ای غش می کردند و بیهوش می شدند. روزی به میرزا جواد آقا عرض کردند که تأثیر صحبت شما چنان است که یکی از تجار در این جلسه حضور داشته بیهوش بر زمین افتاده است! فرموده بودند: اینکه چیزی نیست، مولایشان امیرالمؤمنین (ع) همیشه از خوف خدا چنین حالتی بهش دست می داد!»
چرا تکلیف را انجام ندادی؟
حاج میرزا عبدالله شالچی تبریزی در خاطره ای دیگری نقل می کند: «روزی در درس حاج میرزا جواد آقا شرکت کردم. پس از درس، آقا دستوری را به من فرمودند تا انجام دهم. من با اینکه تصمیم به انجام آن در نیمه های شب داشتم، به علت کار زیاد موفق به بیتوته و انجام دستور استاد در سحرگاه نشدم. فردا چون به درس استاد رفتم، هنگام بازگشت، چون برخاستم بیایم، استاد فرمود: شما تشریف داشته باشید! آنگاه که شاگردان رفتند، فرمود: چرا تکلیف تعیین شده را دیشب انجام ندادی؟! من به یکباره در حیرت شدم که من با کسی این حال نگفتم و کسی جز خدا از این واقعه خبردار نبود. پس، از ایشان عذر تقصیر خواستم. این بی توفیقی در شب بعد نیز رخداد و باز استاد به من خاطرنشان کرد که دستورش را انجام نداده ام. پس از آن با تلاش و همت دو چندان موفق به انجام دستور استاد شدم و از آن بهره مند گشتم.»
تشکر از طلبه
سرهنگ محمود مجتهدی که محضر ایشان را درک کرده بود و نیز از انفاس او بهره ای داشت، می گفت: «روزی پس از پایان درس، عازم حجره یکی از طلبه ها که در مدرسه دارالشفاء بود، گردید و من نیز در خدمتش بودم، به حجره آن طلبه وارد شد و مراسم احترام معمول گردید و پس از اندکی جلوس، برخاسته و حجره را ترک گفتند و چون منظور از این دیدار را پرسیدم، فرمود: شب گذشته به هنگام سحر، فیوضاتی بر من افاضه شد که فهمیدم از ناحیه خودم نیست و چون توجه کردم، دیدم که این آقای طلبه به تهجّد برخاسته و در نماز شب به من دعا می کند و این فیوضات اثر دعای اوست. این بود که به عنوان سپاسگزاری از عنایتش به دیدار او رفتم!»
جواد بن شفیع کجاست؟!
میرزا جواد آقا راز و نیاز شورانگیز و اعجاب آوری داشته است که اهل دل را به تفکر و انقلاب روحی وامی دارد. ایشان در مناجاتی چنین می سوزد و می گوید: ای خدای ارحم الراحمین! به من رحم کن هنگامی که از میان شعله های سوزناک جهنم فریادی برخیزد که: جواد بن شفیع کجاست؟! همان کسی که با آرزوهای طولانی خود و امروز و فردا نمودن وقت گذرانی کرد و با پرداختن به کارهای زشت، عمرش را ضایع نمود، پس از این [ندای هولناک] مأموران ویژه جهنم با عمودهای آهنین با سرعت تمام به سراغ من می آیند و مرا کشان کشان به سوی عذاب سخت و شدید می برند و به قعر جهنم سرنگونم می کنند، در حالی که می گویند: بچش که تو به پندار خود بسیار قدرتمند و محترم بودی! و در جایی مرا مسکن می دهند که به اسارت گرفته شده، برای همیشه در آنجا اسیر است و آتش آن شعله ور و نوشیدنی من بسیار داغ و اقامتگاهم جهنم است که با شعله های برافروخته مرا از جا برکند، در حالی که قعر دوزخ مرا به کام خود می کشد. [در چنین وضعیتی نهایتِ] آرزوی من این است که هلاک شوم و بمیرم؛ ولی در آنجا از مرگ خبری نیست و امکان جدایی از آن وجود ندارد. پاها به پیشانی بسته شده و چهره از ظلمت گناهان سیاه گشته [در چنین حالتی] از هر طرف فریاد می کشیم و از هر سو صیحه می زنیم که: ای مالک! وعده های عذاب درباره ما محقق شد. ای مالک! سنگینی زنجیرهای آهنین ما را ناتوان ساخت. ای مالک! پوست های تن ما بریان گردید. ای مالک! ما را از جهنم سوزان و طاقت فرسا بیرون بیار که ما هرگز به کارهای زشت و گناهان باز نخواهیم گشت. جواب می شنویم: هرگز! اینک وقت امان خواهی نیست و امکان خروج از آتش سوزان برای شما وجود ندارد، دور شوید و با من سخن مگویید، [که اگر به فرض محال] شما از آتش دوزخ خارج شوید و نجات پیدا کنید، باز هم به آن گناهانی که از آن نهی شده اید، بازخواهید گشت!»
کلام حضرت آیت الله خامنه ای
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار متولیان کنگره بزرگداشت مرحوم میرزا جوادآقا فرمودند: «من سال ها پیش در مجمعی گفتم که مرحوم میرزا جواد آقا در نماز شب، حال چه نماز شبی، با چه کیفیاتی، چه حالاتی، سه ساعت مانده به اذان صبح بلند می شود تا برود وضو بگیرد. نقل می کردند که به آسمان نگاه می کرد و اشک می ریخت. به آب نگاه می کرد، اشک می ریخت. صورتش را می شست، اشک می ریخت؛ یعنی خشوع کامل، تضرع کامل و دائم. ایشان چنین شخصیتی بود. در قنوت نماز شب، همان طور که دعا می کردند و ذکر می گفتند، این شعر را می خواندند:
زان پیش تر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام باده گلگون خراب کن
دستورالعمل هایی منحصر به فرد
حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریز گویا در سالی به درخواست حاج شیخ محمدحسین کمپانی دستورالعملی را به وی ارسال می دارد که گوشه ای از آن چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم
فدایت شوم...
در باب اعراض از جدّ و جهد رسمیات و عدم وصول به واقعیات که مرقوم شده و از این مفلس استعلام مقدمه موصله فرموده اید بی رسمیت بنده حقیقت آنچه که برای سیر این عوالم یاد گرفته و بعضی نتایجش را مفصلاً در خدمت شریف ابتداء خود صحبت کرده ام و از کثرت شوق آنکه با رفقاء در همه عوالم همرنگ بشوم، آنچه از لوازم این سیر می دانستم بی مضایقه عرضه داشتم، حالا هم اجمال آن را به طریقه ای که یاد گرفته ام مجدداً اظهار می دارم:
...باید انسان یک مقدار زیاده بر معمول تقلیل غذا و استراحت بکند تا جنبه حیوانیت کمتر، و روحانیت قوت بگیرد، و میزان آن را هم چنین فرمود: که انسان اولاً روز و شب زیاده از دو مرتبه غذا نخورد. ثانیاً هر وقت غذا می خورد باید مثلا یک ساعت بعد از گرسنگی بخورد، و آن قدر بخورد که تمام سیر نشود، این در کم غذا و اما کیفش باید غیر از آداب معروفه، گوشت زیاد نخورد، به این معنی که شب و روز هر دو نخورد، و در هر هفته دو سه دفعه هر دو را یعنی هم روز و هم شب را ترک کند، و یکی هم اگر بتواند للتکیف نخورد، ولامحاله آجیل خور نباشد، و اگر بتواند روزه های سه روز هر ماه را ترک نکند.
و اما تقلیل خواب؛ شبانه روز شش ساعت بخوابد، و البته در حفظ لسان و مجانبت اهل غفلت اهتمام زیاد نماید. این ها در تقلیل حیوانیت کفایت می کند.
و اما تقویت روحانیت: اولاً دائماً باید همّ و حزن قلبی به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد. ثانیاً تا می تواند ذکر و فکر را ترک نکند که این دو جناح سیر آسمان معرفت است. در ذکر عمده سفارش اذکار صبح و شام اَهم آن ها که در اخبار وارد شده و اهم تعقیبات صلوات و عمده تر ذکر وقت خواب که در اخبار مأثور است، در حال ذکر به خواب رود. و شب خیزی نمایید: زمستان ها سه ساعت، تابستان ها یک ساعت و نیم، و در سجده ذکر یونسیه یعتی در مداومت آن که شبانه روزی ترک نشود، هر چه زیادتر توانست کردن اثرش زیادتر، اَقل اَقل آن چهارصد مرتبه است خیلی اثرها دیده ام بنده خود هم تجربه کرده ام چند نفر هم مدعی تجربه اند. یکی هم قرآن که خوانده می شود به قصد هدیه حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه و آله خوانده شود و...
منابع:
1- احمدی جلفایی، حمید. 40 قطب عرفانی، قم: نسیم ظهور، 1391.
2- احمدی، وحیده. 100 مکاشفه و کرامت از عارفان و عالمان ربانی. قم: نسیم ظهور، 1391.
3- م. کدخدازاده، ر.عباسی. کرامات شگفت عارفان، قم: بیت الاحزان، 1390.
4- حسن زاده آملی، حسن. سیری در زندگی و آثار عالم ربانی میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، نشریه کیهان اندیشه، 1365.
5- تبریزی، عبدالکریم. در محضر میرزا جوادآقا ملکی تبریزی، نشریه مبلغان، 1433 ه.ق.