aliakbarkhodabakhshi
ارسال شده در جمعه 92/6/22 ساعت 3:5 ع توسط علی اکبرخدابخشی
از دفتر یادداشت های یک آدم مهم
امروز از دنده چپ بیدار شدم. خواب بدی دیدم. در خواب یک نفر تلفن زد و گفت نتیجه انتخابات اشتباه شده. از خواب پریدم...

شنبه:
امروز از دنده چپ بیدار شدم. خواب بدی دیدم. در خواب یک نفر تلفن زد و گفت نتیجه انتخابات اشتباه شده. از خواب پریدم.
دستور دادم چند تا گاو و گوسفند و خروس قربانی کنند که چشم نخورم.

یک شنبه:
امروز هر دوازده معاونم را عوض کردم.خیلی حال می دهد. اگر صد و بیست تا معاون هم داشتم همه را عوض می کردم.
طفلکی ها از خانه نشینی خسته شده بودند.به یکی شان شخصا زنگ زدم و خبر دادم. آنقدر ذوق زده شد که ظرف از دستش افتاد و شکست.
بندگان خدا تمام وقت در آشپزخانه بودند.

دوشنبه:
امروز تلفن زدم ترمینال غرب که چند تا "اتوبوس" بفرستد تا این مدیران اتوبوسی را به ولایات و شهرهای خودشان بفرستیم.
مسئول ترمینال پرسید برای برگشت هم اتوبوس می‌خواهید؟ گفتم بله! گفت برای کِی بلیت برگشت را صادر کنم. گفتم برای چهارسال بعد!

سه شنبه:
دسته کلیدم را جایی گذاشته ام که یادم نمی آید. خدا کند دست کسی نیفتاده باشد!

چهارشنبه:
یکی از دوستان زنگ زد گفت فلانی سفارش داده که به فلانی سفارش بدهم که فلانی را در فلان جا ابقا کند.
عصبانی شدم و به فلانی گفتم به فلان کس بگو که فلان فلان شده ... چیزهای ناجورتری هم گفتم که قابل نوشتن نیست.

پنج شنبه:
فلانی دوباره زنگ زد و این بار موضوع ابقای فلانی را جور دیگری مطرح کرد.
دیدم حق با ایشان است. بنده اصولا آدمی نیستم که زیر بار زور بروم مگر اینکه زورش خیلی پرزور باشد.

جمعه:
کلید گم گشته و در وا نمی شه / کلید گمشده و پیدا نمی شه ... خدا کند به دست آدم های نااهل نیفتد





مطلب بعدی : ما به شما رأی ندادیم؛ اما...       
پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلام.دوستان عزیزی که افتخارمیدن و به این وبلاگ سر میزنن من مدتیه تو فیسبوک به اسمalikhodabakhshi@gmail.comفعالیت میکنم. یاعلی


Online User