روایت یک مخالف روحانی از حضور در مهرآباد
یک بلاگر مخالف روحانی، حضورش در تجمع فرودگاه مهرآباد را روایت کرده است.
به گزارش ایسنا به نقل از پارسینه، امین فرجاللهی در وبلاگ خود نوشت:
«یک: آخرین ساعات روز دوشنبه بود که خبر مکالمه روحانی و اوباما در رسانهها منتشر شد. ساعت حدود ده و یازده شب بود که هواداران دولت در شبکههای اجتماعی با شیر کردن عکس منتشره از حسن روحانی در هواپیمای برگشت که در صفحه توئیترش منتشر شده بود، اعلام کردند که فردا ساعت ده صبح برای استقبال از رئیسجمهور به فرودگاه میروند.
دو: پس از این بود که زمزمههایی بین فعالین مختلف دانشجویی راه افتاد که ما هم برویم؟ نرویم؟ چرا و ...؟ با چند نفر از دوستان صحبت کردم، هنوز به تصمیم واحدی نرسیده بودند. از صادق شهبازی روی چت پرسیدم بریم فرودگاه؟ گفت: «من شک دارم. اونجا دعوای مردم با مردم ممکنه بشه.» ساعت حدود یک و نیم دو بود که باز روی چت ازش پرسیدم چی شد؟ میریم؟ گفت: «بریم، منتها بدون شعار.» به شوخی گفتم پس چه کارکنیم؟ راهپیمایی سکوت؟ جواب داد: «با آرامش بالای صد در صد، دقیقا؛ ورقه و دستنوشتهها گویای همه چیز هست.» از دوستان دیگر هم که پرسیدم میگفتند که استقبال اعتراضی برگزار کنیم و با پلاکارد برویم و حرفمان را آرام و بدون ایجاد تنش و چالش بزنیم و فضا را تقابلی نکنیم.
سه: خیلیها از ساعت ده، ده و نیم رفته بودند جلوی پاویون ریاست جمهوری. صد تا دویست تایی هم از جمعیت استقبالکنندگان رئیسجمهور را دانشآموزان مدارس سلمان فارسی و شهید بهشتی تشکیل میدادند که به خاطر ضایع بودن بیش از حد برشان گرداندند.
با یکی از بچهها ساعت یک ربع به دوازده رسیدیم فرودگاه. جلوی درب پاویون هفتاد هشتاد نفر از حامیان دولت جمع شده بودند با بنر و وانت و بلندگو و اینها. پشت سر آنها با مقداری فاصله هم بچههای ما بودند که حدود صد نفر بودند و داشتند بیانیه میخواندند. جمعیتمان تقریبا برابر بود. بچههای ما پلاکارد به دست دو طرف لاین چپ ایستاده بودند و هواداران دولت هم جلوی درب پاویون تجمع کرده بودند.
سری به جمعیت هواداران روحانی زدم. وانتی با بلندگو آورده بودند که روحانی نسبتا مسنی مشغول شعار دادن با آن بود و جمعیت هم تکرار میکردند. وانت دیگری کمی آنطرفتر بود که چهار پنج تا گوسفند در آن بود که وقتی حسن روحانی آمد جلوی ماشینشان قربانی کردند. یکی از دانشجویان مارکسیست دانشگاه را هم دیدم. روز بعدش خندهام گرفت وقتی دیدم در فیسبوکش نوشته: «تعداد مخالفان لباس شخصی که آمده بودند در حدود سی چهل نفر بود. حامیان روحانی هم نزدیک به هزار نفر میشدند.»
چند دقیقهای گذشت و وقت اذان شد. قبل از اون بچهها میگفتند که بچه دبستانیها که یک مدت مونده بودن سوار اتوبوساشون میشن و بر میگردند. از اون گذشته بیشتر از یک ساعت و خردهای تاخیر ایجاد شده بود، اغلب حاضرین در استقبال اعتراضی حدس میزدند روحانی رفته باشه یا اینکه قراره از جای دیگه بره. خلاصه بچهها مطابق معمول تجمعاتمان، از بلندگو اذان خواندند و تعدادی از بچهها در همان محوطه به نماز ایستادند. در همین لحظات بود که درب اصلی پاویون باز شد و کاروان ماشینهای رئیسجمهور بیرون آمدند. ماشین جلویی که گمانم یک مگان مشکیرنگ شیشهدودی بود جلوتر بود (همان که آگاهانه یا ناآگاهانه در رسانههای حامی رئیسجمهور به عنوان ماشین ایشان معرفی شد و عکسش تیتر شرق شد) و پشت سرش ماشین شاسیبلندی بود که رئیسجمهور از سقف بازشوی آن بیرون آمده بود و برای جمعیت دست تکان میداد.
جمعیت به شکل تونل ایستاده بودند و هواداران روحانی که حالا ماشین رئیسجمهور در بینشان بود در حمایت از او شعارهای مختلف میدادند: «روحانی مچکریم»، «ناجی ملت آمد / یاور رهبر آمد»، «بازم کلیدو رو کرد / دنیا رو زیر و رو کرد» و ... . ماشینها جلوتر که آمدند گوسفندها را جلویشان قربانی کردند.
ماشینها از تونل انسانی هوادار روحانی خارج و وارد جمعیت ما شدند. رئیسجمهور داشت دستانش را تکان میداد که همه بچهها با شعارهای ممتد مرگ بر آمریکا اطراف ماشین به راه افتادند. من هم چسبیده به ماشین روحانی بودم. چند ثانیهای که گذشت، محافظ روحانی سرش را گرفت و او را به داخل ماشین هل داد. شعارهای مرگ بر آمریکا همچنان ادامه داشت. ماشین چند متری که جلوتر آمد به صف نماز بچهها رسید و اصرار داشت که باید رد شود. بچهها سعی کردند ماشین را که رانندهاش بر گاز دادن تاکید داشت متوقف کنند. یک نفر اینجا خودش را جلوی ماشین انداخت و سعی کرد جلوی آن دراز بکشد. بچهها خیلی ناراحت شده بودند از اینکه ماشین آقای روحانی مگر نمیدانست که اینجا بچهها دارند نماز میخوانند؟ از طرفی لاین کناری خالی بود و به راحتی ماشینها میتوانستند از آن خط حرکت کنند اما متاسفانه صف بچهها را شکستند با ماشین و خدا رحم کرد که اتفاقی جز پاره شدن لباس برای بچهها پیش نیامد.
خلاصه با لطایفالحیلی که چندان هم لطیف نبود، نماز را به هم زدند و ماشین رئیسجمهور یکدفعه پرگاز رفت و چند متر جلوتر از جمعیت قرار گرفت. یکدفعه من دیدم تقریبا از ته جمعیت ما یک لنگهکفش پرتاب شد؛ لنگهکفشی که با ماشین رئیسجمهور هفت هشت متر فاصله داشت و در بین جمعیت خودمان به زمین افتاد و در آن جمعیت هم اصلا به چشم نیامد و من و یکی دو نفری که دیدیم با خودمان گفتیم اوه اوه! این دیگه کار کدام احمقی بود؟ خوب شد به کسی نخورد. آخر قضیه که آمدیم برویم دیدم یکی لنگهکفشی دستش بود و میگفت وسط جمعیت افتاده بوده.
خلاصه تیم ماشینهای رئیسجمهور رفتند و ما بودیم و جمعی از هواداران روحانی. تقریبا حدود بیست دقیقه یا نیم ساعتی ما و آنها روبهروی هم و قاطی با هم شعار میدادیم. شعار اصلی ما «مرگ بر آمریکا» و «منفعت ملی ما گم شده / آیا عمل به حرف مردم شده» بود و آنها هم همان شعارهای «درود بر روحانی» و اینها. عکاسها و فیلمبردارها هم ریخته بودند لابلای جمعیت و عکاسی میکردند. عکس صادق شهبازی در حال داد زدن هم که معروف شد، همینجا گرفته شد.
نکته قابل توجه این بود که نه از ابتدای حضور بچهها تا آخر ماجرا، همانطور که خانم باران کوثری هم گفته، هیچ چالش و تنشی بین طرفین بهوجود نیامد.
به خاطر صدای تقریبا بلندی که دارم در شعارها کمکحال صادق شهبازی بودم. یکدفعه اونها شعار دادند که «ابالفضل علمدار / روحانی رو نگه دار». وقتی این را گفتند من در جواب تیکه اول خطاب به جمعیت گفتم «خامنهای نگه دار». تا این را گفتم صادق شهبازی آمد و گفت: نه نه نه! شعار رو تقابلی نکنید! فقط مرگ بر آمریکا!!!
دیگر هم ما خسته شده بودیم و هم هواداران دولت. قرار شد کار را تمام کنیم. صادق شهبازی آخرین شعار را بلند فریاد زد: «هموطن هموطن / ما همه با هم هستیم».
چه اتفاقی دارد میافتد؟!
یک بار با یکی از بچههای سابق انصار حزبالله حرف میزدم. میگفت میدانی چرا انصار بدنام شد؟ گفتم چرا؟ گفت چون رسانههای اصلاحاتی، تصویری از انصار حزبالله را به جامعه معرفی کردند که جامعه حالش از آنها به هم خورد. دیگر مهم نبود انصار به «چه چیزی» اعتراض میکند، مهم این بود که «انصار حزبالله» دارد اعتراض میکند و همین کافی بود که آن حرکت در جامعه زیر سوال رفته و مقبول واقع نشود. البته آن بنده خدا از اقدامات انصار که بهانه به دست مخالفین میداد و تقصیرات و اشتباهات خودشان حرفی نزد.
خلاصه اینکه اتفاقی که در آن زمان افتاد این بود که «رسانههای زنجیرهای و هماهنگ» با موج و فشار رسانهایشان، طیف معترض به دولت را به عنوان یک جناح «خشن و وحشی، بیمنطق، تندرو و افراطی و تعاملناپذیر» معرفی کردند که دیگر قابل تطهیر نبود و دیگر حرف آنها در جامعه خریدار نداشت.
امروز هم همان اتفاق قرار است بیفتد. هواداران افراطی دولت اعتدال در تلاش هستند که از مخالفین خود که حالا «دانشجوهای حزباللهی» دانشگاهها هستند، چهرهای خشن و غیرمنطقی و تعاملناپذیر ترسیم کنند تا پس از مدتی دیگر صدای آنها در جامعه شنیده و مقبول واقع نشود. دیگر مهم نباشد که دانشجوهای حزباللهی به «چه چیزی» معترض هستند! مهم این باشد که چون دانشجویان افراطی اعتراض دارند، حرفشان غلط است!
اتفاقی که در پوشش رسانهای ماجرای فرودگاه نیز افتاد همین بود. لنگهکفشی که اصلا در آن تجمع دیده نشد توسط بیبیسی بزرگنمایی شد و هواداران دولت اعتدال هم روی موجش سوار شدند و تلاش کردند اصل اعتراض را زیر سوال ببرند و وانمود کنند که پرتاب کفش مورد تایید همه دانشجویان معترض و اصلا طرحی از پیش تعیینشده بوده! این در حالی بود که همگان حتی خانم باران کوثری هم شهادت دادند که دانشجویان معترض کاملا مسالمتآمیز اعتراض کرده بودند و برای درگیری و تنش نیامده بودند.»
با این مقدمه میخواهیم در باب این موضوع سخن برانیم که آیا این همه پرداختن به موضوع هولوکاست لازم است و آیا ملامتکنندگان رئیسجمهور سابق به دلیل طرح موضوع هولوکاست توسط وی، حال خود با اصرار بر طرح موضع مقابل در حال سقوط از این سوی بام نیستند؟
هولوکاست موضوع ما نیست
هولوکاست موضوع ایرانیها نیست، منظور از ایرانیها، مردم ایران است. در جنگ جهانی دوم نزدیک به 70میلیون نفر کشته شدند و مردم ایران که همیشه با کشتار مخالف بودهاند، لاجرم این جنگ و کشتار وسیع هم از دید آنان محکوم است اما اینکه این 70میلیون چه دین و مذهبی داشتند و بخواهیم تفکیک دینی در این قضیه درست کنیم، یقیناً موضع مردم ایران نیست و شاید برای همین هم اگر امروز به خیابانهای ایران برویم و نظر مردم را در باب هولوکاست جویا شویم، اصلاً نوع مذهب کشتههای جنگ جهانی برایشان موضوعیتی نداشته باشد! کشتار انسانهای بیگناه صرف نظر از مذهبی که دارند، محکوم است.
در سیاست خارجی هم موضوع ایرانیها هولوکاست نیست و اگر هم هولوکاست مطرح شد، از این رو بود که ترکشهای این بنیادگرایی صهیونیسم دامان فلسطینیها و مسلمانان را گرفته است و اولاً این سؤال مطرح شد که اگر هم هولوکاستی روی داده، چرا تاوانش را مردم فلسطین بدهند؟ حرف این بود که برای جبران این نسلکشی قسمتی از خاک آلمان یا اتریش یا کاناداییهایی که خیلی نگران اسرائیلیها هستند، در اختیار آنان قرار بگیرد تا سرزمین افسانهای خویش را تأسیس کنند. موضوع ما فلسطین است و قرار نیست حواشی بحث فلسطین آنقدر پررنگ شود که اصل قضیه فراموش شود. ثانیاً سؤال بعدی ما این بود که چرا کسی حق انکار هولوکاست را ندارد؟ چرا انکار یک واقعه تاریخی باید جرم تلقی شود و اجازه هیچ بحث و کنکاشی در این قضیه داده نشود؟ در اروپا و امریکا انکار هولوکاست جرم محسوب میشود و شهروندان مجبورند معتقد باشند هولوکاست اتفاق افتاده است! تعداد کسانی هم که تاکنون به همین دلیل با آنان برخورد شده است، کم نبودهاند، پروفسور روژه گارودی تنها یکی از آنهاست. . .
مصاحبه تفتیش عقاید
شاید بهتر بود محمدجواد ظریف هم همین را مطرح میکرد که هولوکاست و انکار و اثباتش موضوع ما نیست و اصل این قضیه که رهبر ایران هولوکاست را باور دارد یا خیر، از باب احترام به حق آزادی اندیشه و بیان نباید موضوع سؤال قرار گیرد. هر کسی در هر مقام و جایگاهی میتواند در مورد یک موضوع تاریخی یا سیاسی نظر خودش را داشته باشد و اصلاً چرا این هولوکاست مجهولالحال برای غربیها باید آنقدر مهم شود که مصاحبه تفتیش عقاید راه بیندازند که ایشان هولوکاست را قبول دارد و این دیگری ندارد و چرا!
از سویی ظریف نباید به اشتباه در مسیری که آنها مشخص میکنند، حرکت کنند، چه لزومی دارد ما مدام درصدد بحثآفرینی در باب هولوکاست باشیم یا مدام پی بیان اینکه ما هولوکاست را انکار نمیکنیم؟ اصل سؤال بازجوییگونه از اینکه چرا رهبرتان هولوکاست را افسانه نامیده، اشتباه است. نه فقط شخصی در قامت رهبر سیاسی و مذهبی یکی از مهمترین کشورهای جهان، بلکه هر شهروند عادی در هر نقطه جهان حق این را دارد که در مورد هولوکاست، آنگونه که خود به نتیجه رسیده است، بیندیشد. چقدر خوب است که وزیر خارجه ایران همین اصل سؤال کردن تفتیش گونه از عقاید افراد را زیر سؤال برد، نه اینکه اصل موضع رهبری را آن هم در حالی که صرفاً با یک سرچ ساده فارسی در خامنهای داتایآر در دسترس است، زیر سؤال برد.
افسانه هولوکاست در کلام رهبری
و اما اصل موضوعی که حضرت آیتالله خامنهای در مورد هولوکاست مطرح و از واژه افسانه در مورد آن بهره بردند، این است که: «در یک کشورى کسى به افسانه هولوکاست اعتراض میکند، میگوید من قبول ندارم، او را زندان مىاندازند، محکومش میکنند که چرا یک حادثهپندارى تاریخى را انکار میکنى! حالا گیرم پندارى هم نباشد - واقعى باشد - خیلى خب، انکار یک حادثه واقعى تاریخى مگر جرم است؟ اگر براى کسى روشن نشد، ثابت نشد و او انکار کرد یا حتى در آن تردید کرد، او را بیندازند زندان! الان در کشورهاى مدعى تمدن در اروپا قضیه این است: اگر کسى اعتراض کند، تردید کند، قبول نداشته باشد، دادگاهها محکومش میکنند»، این سخنان رهبری 18 اسفند سال 90 در دیدار با اعضای خبرگان رهبری است؛ سخنانی که فارسی است و نیازی به غلط دانستن ترجمه انگلیسیاش ندارد.
1: مشخصه آدم انقلابی، فقط «اعتراض انقلابی» نیست بلکه «صبر انقلابی» و «بصیرت انقلابی» نیز هست. واقعاً چرا باید تجمعی که هم اصلش و هم محتوایش آرمانگرایانه و از سر غرور ملی بود، با پارهای کارها خدشهدار شود؟! آیا افراد انگشتشماری که برای چندمین بار یک «تجمع انقلابی/ عقلایی» را به حاشیه کشاندند، خوراک برای زنجیرهایها فراهم کردند، خواسته یا ناخواسته در زمین اهل سازش بازی کردند، به تذکرات سفت و سخت و عمومی بزرگان بیاعتنایی کردند و برای جریان خودی مسئله درست کردند، نباید بررسی شود که اصولاً کیستند و چه میخواهند؟! این یکی را ما واقعاً جلوتر از زنجیرهایها، عاجزانه و مصرانه از دستاندرکاران تمنا داریم که رسیدگی کنند.
بگذریم که بعضیها درباره این عده قلیل، گذاره «نفوذی بودن» را مطرح میکنند، با این پیشفرض که دسترنج رفتارشان دقیقاً همان است که زنجیرهایها دوست دارند، یعنی فراهم کردن خوراک برای مظلومنمایی ایشان، آن هم در عکس یک و تیتر یک! دیروز یکی از زنجیرهایها با سوءاستفاده از فضا در سرمقاله خود نوشت: «از این شیشه و کفش اگر کوتاه بیاییم و انعطاف به خرج دهیم، دوباره با پدیده کفنپوشان مواجه خواهیم شد و کارهای به مراتب بدتر و تندتر.» خطاب ما به ایشان این است: «کفش و شیشه که به نفع شما تمام شد، لذا آنکه بیشتر خواهان رسیدگی به این اعمال است، ما هستیم، اما به این بهانهها بلکه با هیچ بهانهای نمیتوانید اصل روحیه انقلابی و اصل رفتار و گفتار آرمانگرایانه را تضعیف کنید. هزار سال دیگر هم از عمر جمهوری اسلامی بگذرد، اندک خللی در روحیه انقلابی ما و صد البته اعتراض عقلایی ما وارد نخواهد شد.»
2: اگر در برابر پرتاب کفش و دست به شیشه کوبیدن چهار تا جوان انقلابی (شاید هم تا حدودی افراطی) غافل (شاید هم اندکی خائن) جاهل (شاید هم بعضاً نفوذی) آرمانگرا (شاید هم کم و بیش مشکوک) نمیشود و نباید گذشت، چگونه بعضیها از ملت و ولایت این مملکت توقع دارند از آن همه جنایت امریکا چشمپوشی کنند؟! فقط به عنوان نمونه: عبدالمالک ریگی تروریست تحت حمایت مستقیم کاخ سفید سر از بدن چند هممیهن ما جدا کرد؟! چطور از جنایت تاسوکی باید گذشت، اما از پرتاب یک لنگهکفش نه؟! آری، اساساً قیاس ولو یک قطره از دریای جنایت امریکا با خطا یا خیانت چهار تا جوان خندهدار است، اما دقت شود که این قیاس، اصولاً به نفع روی گل دیپلماتها صورت گرفته! پس لااقل من باب اعتدال، نه از این لنگه کفش بگذریم، نه از «ننگ به نیرنگ تو». در جمهوری اسلامی، خون رئیسجمهور هرگز از خون جمهور رنگینتر نیست.
اگر پرتاب لنگهکفش به طرف رئیسجمهور کار زشتی است، چه باید خواند 35 سال جنایت و ترور و جنگ و تهدید و تحریم علیه جمهور را؟! اگر آن اولی محکوم است، این دومی به طریق بسیار اولی محکوم است.
3: شاید متأثر از همین ناسازگاریها و کجداوریهاست که دیشب، بنده خدایی در وبلاگم کامنت گذاشت: «رئیسجمهور باید با پرتابکننده لنگهکفش به سمت ایشان بر اساس همان «انعطاف حکیمانه»ای برخورد کند که با اوباما کرد. اگر یک «تماس تلفنی» هم میانشان برقرار شود که دیگر نور علی نور است و عند اعتدال! فقط این یکی را راست و حسینی بگویند کی اول زنگ زد!» کامنتی که البته پر بیراه نبود، اما به حرمت رئیس قوه مجریه قانونی صلاح ندیدم تأیید شود.
حسد در قرآن
اول که خواستم شروع به نوشتن کنم یه عالمه کلمات قلمبه سلمبه توی سرم بود که براتون بنویسم و منظورم رو برسونم راستش یه چند خطی هم نوشتم ولی بعدش با خودم گفتم نیازی به این تکلفها نیست وقتی درد مشترکه و همه یه جورایی مبتلا بهشیم.
اول که خواستم شروع به نوشتن کنم یه عالمه کلمات قلمبه سلمبه توی سرم بود که براتون بنویسم و منظورم رو برسونم راستش یه چند خطی هم نوشتم ولی بعدش با خودم گفتم نیازی به این تکلفها نیست وقتی درد مشترکه و همه یه جورایی مبتلا بهشیم.
بهتره ساده بگم که قصدم در سلسله مقالات اخلاق نورانی چیه؛ خیلی وقتها ممکنه خیلی از ما آدمها عمر طولانیای رو زندگی کنیم ولی انقدر سرمون به زندگی دنیا و مشغلههای تمومنشدنی اون گرم میشه که دیگه وقتی نمیکنیم که بخوایم یه نگاهی به خودمون و اون چیزی که هستیم بکنیم که اگه این کار رو بکنیم چیزای عجیبی میبینیم که گاهی باورش برای خودمون هم سخته! اگه واقع بین باشیم و نخوایم اشتباهات و صفات ناشایستی رو که در وجود ما جا خشک کرده توجیه و انکار کنیم با یه بررسی خیلی ساده و
ابتدایی به این نتیجه میرسیم که این مرتبه از انسانیت و اخلاق که سالهاست در اون قرار گرفتیم خیلی هم مطلوب و جالب نیست و شاید نیاز به یک بازنگری اساسی و یا تغییرات محسوسی داشته باشه.
هر کسی که این نوشته رو میخونه میتونه با خودش یه حساب سرانگشتی سادهای بکنه و بعد تصمیم بگیره که آیا میخواد با ما توی این مسیر نورانی همراه بشه یا نه؟! آخه میدونی وقت زیادی برای این پا و اون پا کردن نداریم! اصلا مگه کسی هست که بدونه چقدر برای رشد و تکامل توی این دنیا وقت داره که بخواد امروز و فردا بکنه. اگه تو هم برات مهمه و دوست داری که رذائل درونت رو یکی یکی بشناسی و با حوصله و توکل درمانشون کنی و یه روزی برسه که احساس کنی حتی از یکی از این زشتیهای روحی رها و پاک شدی برای همتت یه یاعلی میخوام !
شاید با خودت بگی میترسم اگه رو بدی هام زوم بکنم و دست روی دونه دونهاش بذارم از همین زندگیای هم که دارم ناامید بشم چون اون وقت دیگه میدونم چقدر آدم بدیام! جه اخلاقای زشتی دارم، چه چیزهایی در من هست که دیگران رو ناراحت میکنه و میرنجونه .... ولی من بهت میگم نگران نباش این شور اگه در هر کدوم از ما به وجود بیاد و تداوم داشته باشه نتیجه اش نوره! نور و سرور! نوری که خدا به مجاهدان در راه خودش هدیه میکنه. جنگ و جهاد با بدیهای درون، همونطور که مولا علی علیه السلام گفته از هر جنگ و جهادی بزرگتره! بی خود نیست که گفتن جهاد اکبره!
پس لبخند بزن مجاهد!!
دیگه فکر کنم خیلی حرف زدم.
مخلص کلام: حتی اگه این نوشته من یه مخاطب بیشتر نداشته باشه بازم برام خیلی مهمه که تو این مسیر یه نفر به فکر افتاده باشه، یه نفر به یاد آورده باشه که وقت برای خوب بودن زیاد نیست، خیلیها بودن که تا دیروز کنار ما مینشستن و باور نمیکردیم که روزی نباشن ولی برخلاف باور ما دیگه نیستن پس قدر لحظههایی رو که بهمون فرصت دادن تا باشیم،... تا خوب باشیم ...تا پاک باشیم، بدونیم. برای بهتر شدن تلاش کنیم که اگه به آخر راه هم نرسیدیم به خدا بگیم که ما تصمیم داشتیم به سوی تو بیایم و یک قدم هم برداشتیم... !!
اما قرار ما:
قرار ما این خواهد بود که هر هفته با یک مقاله به این موضوع بپردازیم و یک به یک تا جایی که توفیق داشته باشیم رذائل اخلاقی رو بررسی کنیم و فضائلی رو که معمولا در برابر هریک از این رذائل قرار دارند اشاره کنیم. در این راه ممکنه یک رذیله چند نوشته ما رو به خودش اختصاص بده تا ان شاءالله با مطالعه این مطالب که از قرآن و حدیث و نظرات مفسران و دانشمندان اخلاق انتخاب میشه ما رو به فکر بیندازه و در خود جستجو و مداقه کنیم و نقائص اخلاقی رو برطرف کنیم و البته باید بگم موضوعات انتخابی ما از صفاتی است که در قرآن کریم به آنها اشاره شده.
و اما چون مطلب امروز ما بیشتر به مباحث مقدماتی گذشت اشاره ای به تعریف حسد و آیات مربوط به اون میکنیم و توضیح بحث رو به شماره آینده موکول میکنیم.
و اما؛
حسد
دیگر از محرّمات حسد است و حسد از عوامل غیبت است. شخص حسود به مقتضای حسادتی که دارد همواره در صدد عیب جویی و تحقیر محسود است و از این راه حس خود خواهی خویش را اشباع میکند. کسی که با این انگیزه (حسد) غیبت میکند گرفتار سه عذاب میشود: عذاب روحی، عذابی به خاطر گناه حسادت وعذابی دیگر از جهت گناه غیبت.
تعریف حسد
راغب اصفهانی میگوید:
حسد آرزوی زوال نعمت از کسی است که سزاوار داشتن نعمت است و شخص حسود علاوه بر آرزوی قلبی چه بسا کوشش در زوال آن نعمت میکند.
در روایات آمده است: م?من اهل غبطه است و منافق حسد میورزد.
حسد در آیات قرآن
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیما (54 نساء)
آیا یهود حسد میورزند نسبت به مردم (به پیامبر و خانوادهاش و یا به مسلمین از این که خداوند آنان را از فضل خویش برخوردار کرده است؟ به تحقیق ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنها حکومت و سلطنت عظیمی عطا کردیم.
وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیر (109 بقره)
بسیارى از اهل کتاب -پس از اینکه حق برایشان آشکار شد- از روى حسدى که در وجودشان بود، آرزو مىکردند که شما را، بعد از ایمانتان، کافر گردانند. پس عفو کنید و درگذرید، تا خدا فرمان خویش را بیاورد، که خدا بر هر کارى تواناست.
وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیما (32 نساء)
و زنهار، آنچه را خداوند به (سببِ) آن، بعضى از شما را بر بعضى (دیگر) برترى داده آرزو مکنید. براى مردان از آنچه (به اختیار) کسب کردهاند بهرهاى است، و براى زنان (نیز) از آنچه (به اختیار) کسب کردهاند بهرهاى است. و از فضل خدا درخواست کنید، که خدا به هر چیزى داناست.
گر چه این آیات در مقام نکوهش حاسدان است اما ضمناً میفهماند که حسد، آرزوی زوال نعمت و فضل الهی است که به برخی از بندگانش ارزانی داشته در برابر غبطه که آرزوی داشتن آن نعمتهاست، نه زوال آن از دیگران. از این رو هر اندازه که حسد ناپسند است، غبطه پسندیده و مطلوب است. در نکوهش حسد از نظر قرآن همین بس که خدای متعال رسولش را از شر حسود برحذر میدارد که میفرماید: وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ...به خدا پناه میبرم از شرّ حسود بدخواه نگاه که حسد ورزد.
اجازه خدا؟ می خوام ورقه امتحانی مو بدم...
از همون ابتدای شروع امتحان به همه شاگردها، گفته شده که؛ کسانی که تا پایان جلسه حضور داشته باشن و از تلاششون برای حل مساله دریغ نکنن و ادامه بدن، نمره قبولی رو به فراخور حالشون بهشون می دیم و مورد تشویق هم قرار می گیرن!
* إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا و َأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ (فصلت، آیه 30)
بر آنان که گفتند: پروردگار ما الله است و پایداری ورزیدند، فرشتگان فرود می آیند که مترسید و غمگین مباشید، شما را به بهشتی که وعده داده بودند بشارت است.
امام علی (علیه السلام):
«الهی کَفی بی عِزّاً اَنْ اَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفی بی فَخْراً اَنْ تَکونَ لی رَبّاً اَنْتَ کَما اُحِبُّ فَاجْعَلْنی کَما تُحِبُّ»
پروردگار من چه افتخار و عزّتی بالاتر از اینکه من بنده تو باشم و چه افتخار و عزّتی بالاتر از اینکه تو خدای من باشی. خدایا تو آن چنانی که من دوست دارم مرا آنچنان کن که تو دوست داری.
با همه این حالات بازم می خوای ورقه امتحانیت رو زودتر بدی و بری؟؟؟
اجازه خدا! می شه ورقه مو بدم؟
می دونم وقت امتحان تموم نشده، ولی خسته شدم...
فرض کنید، می خواید، از طرف خدا به این فرد جواب بدید، چی بهش می گید؟؟؟
بنده: میشه ورقهمو بدم، میدونم وقت امتحان تموم نشده، ولی خسته شدم، دیگه نمیتونم امتحان بدم، صبرم تموم شده، ....
خدا: چرا عزیزم، چی شده که خسته شدی؟
بنده: آخه دیگه توان ادامه دادن امتحان رو ندارم، یه خانواده دارم، شکر خدا خوبه، نمیگم بَده، ولی هر چه باشه، انسانه و سلایق متفاوت و دارای نفس و شهوات مخصوص خود، باید صبر کنم، اذیتش نکنم، طوری باهاش رفتار کنم، که تو ازم راضی باشی.
خدا: این که برات خوبه، اگه من ازت راضی باشم، بهترین نعمته، بهترینه سعادته.
بنده: خدایا خوب بر اینها صبر میکنم، بر این نداری چطوری صبر کنم، بر این فقر شدید، بر این بیپولی، میخوام از هر جا شده پول در بیارم، دیگه خسته شدم نمیتونم، دیگه اون زمون نیست که خودم میرفتم مدرسه، کش شلوارمو میپیچیدم دوره کتابام، میرفتم مدرسه، حالا وقتی بچهام میره مدرسه، هر روز یه چیزی میخواد، میخواهی پیشه دوستاش خرابش کنم، بگم ندارم، حالا دوستات خریدن به من چه، به جونه خودت خسته شدم بیام این ورقه رو دیگه ادامه ندم....
خدا: خوب مگه نشنیدی این دنیا برا امثال شماها زندونه؛ همان طور که پیامبر مهربونمون حضرت محمد (صلی الله علیه وآله): به ابوذر غفاری فرمودند: همانا دنیا زندان مومن است و قبر محل ایمنی و بهشت منزلگاه اوست ولی دنیا بهشت است برای کافر (چون در آخرت به عذاب الهی دچار میشود) و قبر محل عذاب و جهنم جایگاه اوست. (ارشاد القلوب دیلمی جلد 1 صفحه 45)
باید سختی بکشید، باید با این امتحانات خودتون رو بیارید بالا بالاها، عوضش اون دنیا اون قدر بهت از بهشتم میدم که راضی شوی، خودت میگی کاش زیاد امتحانم میکردی، کاش تو اون دنیا زیاد سختی به من میدادی، ....
بنده: خدا، گیرم که به اینها صبر میکنم، هر چی تو بگی گوش میکنم، آخه خدا، چقدر، نه ماه صبر کردم که یه فرزند بهم بدی، یه ماهش نشد، گفتن که مریضه، باید ببری بیمارستان، پیش دکترهای فوق تخصص، ممکنه خوب بشه ممکنه خوب هم نشه،،خوب من یه لاقبا چقدر تحمل دارم، فقر، نداری، بیپولی، هر سال اسبابکشی، حالا این رو چی کار کنم، تو رو خدا، بیا این ورقه رو، دیگه خسته شدم.
خدا: بندهام، ببین میخوام آخرین حرف رو بهت بگم، تو نمیدونی، فک میکنی این امتحانات برا من سودی داره، فک میکنی من برای خودم اینا رو میگم، به خاطر خودته، به خاطر سعادت در این دنیا و در آخرتت است، تو حالا نمیفهمی، تو به حرف من گوش کن، با این سختیها بساز، نذار مشکلات و سختیها کمرت رو خم کنه، هر وقت دیدی این طوری شدی، یه خلوتی کن، یاد مردن و فک رهایی از این دنیای پست رو بکن، این دنیا موقتیه، زودگذره، نترس، من خودم مواظبت هستم، نمیذارم زمین بخوری، خیلی دوست دارم، من همه اینها رو که ازت میگیرم به خاطر مصلحتت است، صبر کن، برات شیرین میشه، ...
بنده: خدایا شرمنده، شرمنده از هر چه هستم و از هر چه گفتم....
این جواب ها احساسیه؟!
به نظر من این جوابها یک کم احساسیه و شاید نتونه خیلی ها رو قانع کنه باید یک کم هم عقلانی تر به مساله بپردازیم و اینکه بالأخره اینطور نیست که انسان در همه چیز در این دنیا آزاد است و مختار؛خیر تنها چیزی که انسان در این جهان مختار است افعال خود اوست و الا بسیاری از چیزهایی که ما در عالم داریم جبری است.
مثلا اینکه پدر و مادر من چه کسانی باشند اینکه کجا و در چه زمانی به دنیا بیام کی از دنیا برم و هزاران چیز دیگر.
اما نکته مهم این است که آیا خالق این جهان، اینها را عبث و بیهوده آفریده و این سختی ها و مشکلات با حکمت او سازگاری دارد یا نه؟
اگرچه خیلی چیزها جبریه و باید طی بشه چه بخواهیم و چه نخواهیم؛ اما پشت سر این جبر و الزام یک مصلحت حکیمانه است و خداوند نظام این جهان را بر اساس نظام احسن آفریده است. و هم خواسته انسان در این عالم به کمال برسد و زمینه کمال امتحان او را هم که وجود شرور و بلاها و سختی هاست برایش فراهم ساخته است.
خدایا چگونه سپاست گویم
جایی که می توانستی مچم را بگیری دستم را گرفتی!!!
چه کسی این رو گفته که اگر جواب طوری باشه که احساس طرف مقابل را برانگیزد، عقلایی نیست، ما همچنانچه عقل داریم، احساس هم داریم، ما با روضه گفتن عقل مخاطب را بر میانگیزیم یا احساسات و عواطف او را.
منتهی بیان این مطالب که:
1. همه با امتحانات الهی و سختی ها مواجه می شن،
2. و این امتحانات و مشکلات سه حسن و نفع (تنبیه، تمحیص، ترفیع) به دنبال داره،
3. و اینکه کسی که در توانش به دنبال سربلند بیرون اومدن از امتحانات باشه مورد لطف و رحمت و کمک خدا قرار می گیره
4. و در نهایت وعده بهشت، به صابران،
خیلی هم احساسی نیست!!!
مشتاق دیدارم باش
خسته شدی؟
تحمل کردن مشکلات و سختی های دنیا سخته؟
آره می دونم. سخته. ولی می دونی چیه؟ ورقه امتحانی ات رو پیش خودت نگه دار چون دوست دارم انتظارت رو برای دادن ورقه به من ببینم. هی من رو صدا بزنی که خدایا، بیا ورقه ام رو بگیر....
می خواهم باوری را برایت بگویم، از زبان رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم. آنقدر تک و زیباست که جا دارد در آن، بمانی.
رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله می فرمایند: هَبطَ إلَیَّ جَبرئیلُ علیه السلام فی أحْسَنِ صُورةٍ فقالَ
جبرئیل علیه السلام در نیکوترین چهره بر من فرود آمد و گفت:
یا محمّدُ، الحقُّ یُقْرِئُکَ السَّلامَ و یقولُ لکَ: إنّی أوحَیْتُ إلى الدُّنیا أنْ تَمَرَّری و تَکَدَّری و تَضَیَّقی و تَشَدَّدی على أوْلِیائی
اى محمّد! حق، تو را درود مى فرستد و مى فرماید: من به دنیا وحى کردم که براى اولیا و دوستان من تلخ و ناگوار و تنگ و سخت باش.
چرا خدایا، به دنیا گفته ای که برای دوستانت تلخ و ناگوار و تنگ و سخت باشد؟ مگر آن ها چه گناهی کرده اند که در سختی باشند و گناهکاران در راحتی و آسایش؟
خدا می فرماید به دنیا اینگونه وحی کردم....
حتّى یُحِبّوا لِقائی،
تا مشتاق دیدار من شوند
و تَیَسَّری و تَسَهَّلی و تَطَیَّبی لأعْدائی حتّى یُبْغِضوا لِقائی، فإنّی جَعَلتُ الدُّنیا سِجْنا لأوْلِیائی و جَنّةً لأعْدائی.) بحار الأنوار: 81/194/52. (
و براى دشمنان من آسان و سهل و گوارا باش تا دیدار مرا ناخوش دارند؛ زیرا من دنیا را زندانِ دوستان خود و بهشتِ دشمنانم قرار دادم.
لبخند و رضایت تو، بسته به این دارد که چقدر این را باور کنی. باورش کن ....
+ سلام.دوستان عزیزی که افتخارمیدن و به این وبلاگ سر میزنن من مدتیه تو فیسبوک به اسمalikhodabakhshi@gmail.comفعالیت میکنم. یاعلی