|
به گزارش حدیدنیوز، با مراجعه به تاریخ اسلام مشاهده میشود که اسلام چگونه توانست از یک جامعه خاموش و بیجان جامعهای مترقی و زنده بسازد؛ جامعهای که در آن اخلاق و اقتصاد با شکوفاترین شکلش جلوهگر بود. اگر مطالعه تاریخ اسلام را ادامه دهیم به جایی میرسیم که میبینیم مذهب نقش خود را در جامعه از دست داده است و درست از همان جا است که پسرفت مسلمانان شروع میشود.
درباره توفیق چشمگیر مدیریت ژاپن، نظرات گوناگونی ارائه شده است برخی آن را به موقعیت خاص جغرافیایی و فیزیکی آن نسبت میدهند و بعضی آن را یک استثنا تلقی میکنند اما یکهتاز عوامل بسیار تأثیرگذار در پیشرفت مدیریت ژاپن که تا کنون کمتر بدان اشاره شده، دین و مذهب و تعلیمات آن بوده است، نه رسیدن به نتیجه قطعی و کلی.
از آنجا که مقایسه، خیلی چیزها را به انسان میآموزد، با بررسی ریشه های دینی ژاپن و تأثیرگذاری در مدیریت آن به مقایسه با دین در ایران و نقش آن در مدیریت می پردازیم. نهایت آن که، برای داشتن مدیریت کارآمد و صحیح در کشور میبایست آن را بر بستری از منابع غنی فکری خویش بنا ساخت.
مقدمه
تاریخ ژاپن صحنه نمایشی است که سه پرده آن اجرا شده است:
پرده اول این نمایش، دوره بودایی ژاپن است (1603ـ522). ژاپن ناگهان به واسطه ارتباط با چین و کره به تمدن میگراید و بر اثر دین لطیف و نرم میشود و شاهکارهای تاریخی ادب و هنر خود را میآفریند.
پرده دوم، دوره ملوک الطوایفی و آرامش ژاپن است (1868-1603). در این دوره که عصر حکومت شوگونهای خاندان توکوگاوا است، ژاپن خود از همسایگان دوری میگزیند و نظری به خاک بیگانه ندارد، از کشاورزی خرسند است و قرین هنر و فلسفه.
پرده سوم نمایش، دوره جدید ژاپن است که در سال 1853 با ورود ناوگان ایالت متحده امریکا آغاز می شود. عوامل داخلی و خارجی آنرا به تجارت و صنعت و جستوجوی بازارهای خارجی وامیدارد. در این حالت به منظور گسترش خاک خود، به جنگ میرود.
گرایشها وشیوههای امپریالیستی غرب را تقلید میکند و تفوق نژاد و صلح جهانی را مورد تهدید قرار میدهد (ویل دورانت،1365) اما بر این سه پرده، پرده چهارمی باید افزوده شود که تاریخ آن از پایان جنگ جهانی دوم تا به امروز است، مهمترین هدفی که این کشور بعد از جنگ جهانی دوم برگزید، دستیابی به دانش بود، دانشی که باید به عنوان منبع اصلی، جانشین سرمایه شود.
به منظور تأمین این هدف، ژاپنیها برترین اهمیت را در سراسر زندگی، به جستوجوی دائمی دانش و شناخت آن دادند. بدین طریق ژاپن توانست قدمهای اول را به سوی جهان اطلاعات که جانشین جهان صنعتی محسوب میشود، بگذارد.
حال سؤال این است که آیا راز پیشرفت این ملت فقط در گرایش آن به سوی اطلاعات و دانش بوده یا عوامل دیگری در این زمینه نقش داشته است؟ بدیهی است، دانش هر چند از عوامل مؤثر در پیشرفت محسوب میشود، ولی بدون شک تنها عامل پیشرفت و ترقی یک ملت نیست.
پیشرفت و ترقی، معلول عوامل متعدد است که از اهم آنها میتوان کار، نظام، اخلاق، دین و دانش را به شمار آورد. کار و نظام، خود ریشه در مبانی اخلاق مردم دارند، اگر چه در دراز مدت بر اخلاق اثر میگذارند.
کار نیز تابعی از روحیه تحرک و سازندگی است و هر چه یک ملت از نظر روحی و خلقیات متمرکز باشد، کار آن ملت سازندهتر و کیفیت آن برتر است.خلقیات افراد جامعه از آموختهها و اعتقادات و وضع جسمانی و تجربیات آنان سرچشمه میگیرد ولی«دین» بیشترین نقش را در ساخت و ایجاد خلقیات افراد ایفا میکند. دین که بر مبنای نیاز و فطرت آدمی سابقهای به قدمت بشر دارد.
بشر فرزند دین است و خلقیات و روحیات بشر متأثر از دین. سهم و وزن عوامل سازنده خلقیات، مجموعا به سنگینی کفه دین نیست. چون دین میآموزد که چه باید انجام شود و چه ترک گردد، چه عمل نیکوست و چه کاری زشت است.
در بررسی علل رشد چشمگیر ژاپن در مدیریت، توسعه اقتصادی و پیشرفتهای صنعتی آن، عوامل مختلفی را میتوان مدنظر قرار داد. یکی از مهمترین عوامل، اعتقادات و ارزشهایی است که به انگیزههای رفتاری و حرکتهای جمعی مردم این کشور در جوامع سازمانی و اجتماعی شکل داده است. لذا، توجه به مکاتب فکری و ارزشهای فرهنگی و اعتقادی میتواند درک عمیقتری از راز پیشرفت مدیریت ژاپن را موجب شود.
آنچه که امروزه برای ژاپنیها در صحنه رقابتهای فناوری به عنوان مزیت نسبی محسوب میشود. به طور عمده اصول و ارزشهایی است که ریشه در فرهنگ آنها داشته و ناشی از تعالیمی است که در طی قرنها توسط مکاتب فکری مهمی چون شینتوئیسم، بودائیسم، کنفوسیوسیسم انجام گرفته است.
این اصول و ارزشها که به عنوان خصوصیات ویژه ژاپنیها نامیده میشود، تمام ابعاد زندگی این جامعه را فرا گرفته این عوامل بخصوص در روابط کارگری، رفتار اقتصادی و اجتماعی آنها کاملا مشهود است.
این خصوصیات ویژه، اساس نظام ارزشی ژاپن را تشکیل داده و پیشرفتهای چشمگیری در مدیریت آن کشور محسوب میشوند. شاید قطعهای از عصاره فلسفه و شالوده آئین کنفوسیوس، حکیم چینی در کتاب آموزش بزرگ، مطلب را روشن کند.
پیشینیان که میخواستند برتری را در سراسر امپراطوری تعمیم دهند، نخست از عمارتهای خود آغاز میکردند. برای این مهم ابتدا نظمی به خانوادههای خویش میدادند. بدین ترتیب که برای پرورش نفوس و پاک کردن قلوب، میکوشیدند تا در افکار خویش صادق و مخلص باشند.
آنان برای تصحیح افکار خود، دانش را حتی فراتر از مرزها میجستند. با تکامل دانش، افکارشان درستی مییافت و با درستی افکار و عقاید قلبهایشان پاک میگشت . از پاکی قلوب ، نفوسشان پرورش مییافت و از این پرورش ، خانوادههایشان نظام میگرفت و نظام گرفتن خانوادهها، منجر به قوام امور عمارات میشد. و قوام هر عمارت، قدمی در راستای رسیدن سراسر امپراطوری به آرامش و سعادت بود.
واضح است که وقتی از مدیریت ژاپن صحبت میشود، باید ویژگیهای ارزشی آنها مورد توجه قرار گیرد. چرا که آنها تحت چنین شرایطی، مدیریت خاص خود را بوجود آوردهاند. گر چه مطالعه اینگونه فرایندها پیام آورنده بسیاری از دانستنیها برای خواننده متعهد و درد آشنا خواهد بود اما نباید فراموش کرد که بررسی تجارب ملل موفق، تنها میتواند راهگشای تشخیص و پیشگیری از اشتباهات باشد.
بر ماست تا با بررسی وتحلیل ناکامیها و پیروزیهای ملت خود در طول تاریخ چگونگی راهبری و مدیریت مطلوب را شناخته و کوشش خود را بر کشف توانمندیها وشکوفایی استعدادهای بالقوه خویش قرار دهیم و مدیریت بومی خویش را تعریف کنیم.
دین در ژاپن (مکاتب فکری، ارزشی ژاپن)
قدیمیترین دین ژاپن (شینتو) است. این دین به معنای خاص مذهب و متضمن اعتقادات و مراسم پیچیده نیست. فقط مؤمنان را موظف میکند که گاه گاه به زیارت اماکن متبرک بشتابند و با زهد و تقوا به گذشته و نیاکان و پادشاهان حرمت گذارند.
در مراسم شینتو به مفهوم تقدس سرزمین و امپراطور بسیار بها داده میشود و این در طول تاریخ ژاپن به طور مکرر به عنوان عاملی جهت تشکل و اتحاد در برابر آشوبهای داخلی و تجاوزات خارجی به کار گرفته شده است.
دین دیگری که پس از شینتو در ژاپن پذیرفته شده «آئین بودا» است که 500 سال پس از ورود به چین راه ژاپن را در پیش گرفت و چون با دو عامل نیازهای دینی مردم و نیازهای سیاسی دولت ژاپن هماهنگ بود به سرعت رواج یافت. صورت اولیه این دین که مشحون از بدبینی و فناطلبی بود در فضای ژاپن دگرگون شد و در این کشور دارای خدایان نگهبان و مراسم خوشایند و جشنها و تشریفات گردید. این دین یکی از آئینهای اساطیری بشر بود که با مسالمت ژاپن را فرا گرفت و در دستگاه الهی ژاپن جا باز کرد.
تا زمانی که روحانیون بودایی به فساد نگرائیده بودند، نفوذ دین بودا پابرجا بود. ولی راهبران بودائی به فساد اخلاقی و ثروتاندوزی آلوده شدند و راه بر آئین کنفوسیوس گشودند. عدهای از فلاسفه ژاپنی این آئین را به میان مردم آوردند و خاندان توکاگاوا را احیاء کردند.
آئین کنفوسیوس از لاهوت آزاد و ناظر به مسائل ناسوتی بود. متفکران ژاپنی به تدریج پیش رفتند و تعالیم کنفوسیوس را که در ابتدا به واسطه آثار فلسفی عصر سونگ شناخته بودند، مستقیما شناخته وکسانی مانند (ای توجین سای) نحله اصیل ژاپنی را بنیاد نهادند.
ژاپنیها از دین شینتو، علاوه بر اطاعت از پدر و مادر و رهبر، پرستش گذشتگان وابسته را آموختند. به همین جهت احساسات و زندگی ژاپنیها پیوسته با گذشته رابطه دارد و همیشه آنها به دنبال علایقی هستند تا آنها را به اجدادشان پیوند دهد. از این رو، دین شینتو به صورت یک ایدئولوژی ملی تغییر شکل داده است.
ژاپنی ها از دین بودا نیز اعتدال در مصرف و قناعت را آموختند و این آموختهها همراه با فقر منابع طبیعی کشور و زلزله های مکرر به آنان القا کرد که از گرسنگی نمیمیرند و باید خود را راضی و خوشبخت بپندارند.
بودائیسم در چارچوب اصول مذهبی شینتو به تحکیم اصولی میپردازد که ویژگیهای رفتاری ژاپنیها در تمام ابعاد (بهخصوص مدیریت و فعالیتهای اقتصادی) شدیدا متأثر از آنها است.
رهبران بودائیسم، خود با پرداختن به فعالیتهای اقتصادی و قبول مشاغل سخت در جامعه، اصول اخلاقی، وجدان کار و نظم و انضباط را سرلوحه آموزش های خویش قرار دادند.
بزرگترین سهم اقتصادی و ارمغان آنها که امروزه در رفتارهای اقتصادی و مدیریت ژاپنیها مورد توجه خاص میباشد، سنت جمع گرایی در مقابل گرایشات فردی را مذموم جلوه داده و کار و کوشش برای جمع را به عنوان ارزش والای اجتماعی تعلیم دادند.
کنفوسیوس اطاعت و کرامت را تعلیم میداد. اطاعت فرزند از پدر و کرامت پدر به فرزند، اطاعت خادم نسبت به مخدوم وکرامت مخدوم به خادم. کنفوسیوس همچنین آموخت که وظیفه بر هر چیز مقدم و جامعه بر فرد مقدم است تا آنجا که وظیفه هر چند سخت و ناگوار باشد باید انجام شود، و نیز اگر فرد منافع خود را بر منافع جمع ترجیح دهد باید از جمع طرد شود. باید فرد از گروه و تصمیمات گروه پیروی کند.
از مجموع آنچه در خصوص ارزش های فرهنگی و تعالیم اعتقادی ادیان سهگانه فوق بیان شد میتوان برخی از اصول مشترک را مورد توجه قرار داد که در فراهم آوردن ویژگیهای شخصیتی، شرایط فکری، فرهنگی و اجتماعی ژاپنیها نقش برجسته داشته و بهخصوص در شکلگیری شیوه مدیریت آنها سهم بهسزایی ایفا کرده است.
از جمله ارزشگذاری بر سازگاری اجتماعی، جمعگرایی، تعلق خاطر به دیگران، گرایشات عاطفی و اخلاقی در برقراری ارتباط با دیگران، که این امر از توجه خاص و وابستگی به خانواده و اطاعت از آن آغاز شده و به احساس وابستگی به خانواده بزرگتر یعنی جامعه میانجامد، تقدم منافع جمع بر فرد، رعایت سلسله مراتب و وفاداری نسبت به مقام بالاتر، نظم و وجدان کاری، قناعت و امساک، ارزشگذاری بر کار و تلاش و.... را میتوان از ویژگی های فرهنگیان جامعه دانست.
بسیاری از ژاپنشناسان در نوشتههای خود رمز موفقیت ژاپن در مدیریت و صحنه اقتصادی را بیش از همه اعتقاد و پیروی مردم آن از تعلیمات دینی به خصوص حکیم بزرگ کنفوسیوس دانستهاند.
یکی از ژاپنشناسان معروف به نام پروفسور «در» معتقد است:
تعلیمات کنفوسیوس که بیشتر ژاپنیها پیرو آن هستند نفوذ فراوان در نحوه تفکر، رفتار و شکلگیری اخلاق مردم ژاپن داشته است.
پروفسور در «موفقیت شرق» آسیا (تایوان، کره جنوبی، هنگکنگ و سنگاپور) را که اکنون به «حوزه فرهنگی کنفوسیوس» معروف شده است همانا به افکار و تعلیمات کنفوسیوس و الگوبرداری آنها از ژاپن مربوط میداند.
دین در ایران
به طور کلی هر گاه سخن از دین ایران به میان میآید، قبل از همه آئین اسلام به عنوان دین غالب و مسلط نمایان میشود. از زمان انقراض سلسله سامانیان تاکنون که قریب به چهارده سده شده است، دین مقدس اسلام آئین اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران بوده است.
طبیعت واقعی و منش این دین از نامش پیداست. اسلام به معنی اطاعت و انقیاد است، اطاعت مؤمنان از خدا. واژههایی که بیش از هر چیز با مفهوم نیرومند پیروی رنگآمیزی شده است و احساسی را در انسان نشان میدهد که در برابر نیرویی بینهایت، به او دست میدهد و باید آن را بپذیرد و از خواست شخصی خود چشم پوشد. همین تسلیم به حکم خداست که جوهر و روح اسلام شمرده میشود.
اسلام و تعلیمات آن بسیار کاملتر و غنیتر از سایر ادیان همچون بودا، کنفوسیوس، شینتو و... است. آن ادیان تنها بر اساس وجدان اخلاق و کار نیک بنا شده است، اما در اسلام گرچه اخلاق جزء لاینفک دین است ولی تنها آن نیست. بلکه اسلام هم عقیده است، هم شریعت و هم اخلاق و هیچ یک از این ها از دیگری جدایی ندارد و با یکدیگر هماهنگ است و تجزیه نمیشود.
اسلام در کنار بیان ارزشهای اخلاقی نظیر: حق، عدالت، گذشت، تقوا، نیکی، مساوات ، انجام وظیفه و... حقوق متعددی را در اختیار انسان قرار داده است، مثل زندگی آزاد، برابری، کار، برادری، آموختن علم، مالکیت و...، برای اعمالی نظیر ربا، قتل نفس، سرقت و... حدودی وضع کرده است.
اسلام نظامهای ثابتی نظیر نظام خانواده، نظام ارث، نظام جرائم، نظام صلح و جنگ، معامله و ... را نیز پایهریزی کرده است.
بهراستی کدام دین آن قدر جامع و کامل است که کلیه شئون و راه و رسم زندگی انسانها را در برگیرد؟ به سبب همین مفهوم است که دین اسلام از شمولیت جهانی برخوردار بوده و در بسیاری از موارد سایر ادیان را تحت تأثیر خود قرار داده است. البته، این امر نیز طبیعی است چون دین اسلام خاتم بوده و دین خاتم از لحاظ عقلی میبایست نسبت به گذشته کاملتر باشد.
تجربهای که از تاریخ داریم، نشان می دهد که یک مذهب واقعی و با محتوا بزرگترین و مهمترین نقش را در شکلگرفتن یک جامعه زنده و پرتحرک بهعهده دارد.
با مراجعه به تاریخ اسلام مشاهده میشود که اسلام چگونه توانست از یک جامعه خاموش و بیجان جامعهای مترقی و زنده بسازد؛ جامعهای که در آن اخلاق و اقتصاد با شکوفاترین شکلش جلوهگر بود. اگر مطالعه تاریخ اسلام را ادامه دهیم به جایی میرسیم که میبینیم مذهب نقش خود را در جامعه از دست داده است و درست از همان جا است که پسرفت مسلمانان شروع میشود.
بیتردید تا زمانی که این وضع ادامه داشته باشد این پسرفت همچون تابعی که متغیرش بینقشتر شدن مذهب در جامعه است روزبهروز بیشتر میشود. بنابراین تردیدی نیست که به جای اینکه بینقش بودن چنین مذهبی راه پیشرفت مردم را هموار کند، سدی بر سر راه میشود.
سخن پایانی این که؛ اخلاق که در اسلام جزء لاینفک دین بوده است باید به جایگاه والای خود در زندگی مسلمانان بازگردد و فرسودگی از اندیشه آنان زدوده شود تا به فضایل مندرج در تعلیمات خداوند و رسول خدا (ص) بازگردند و معایبی از قبیل جهل، ظلم، اجحاف، نیرنگ، تقلب، حیله و... در جوامع اسلامی به حداقل ممکن برسد.
در کمال تعجب سال ها بعد در جریان فتنه 88 در پاسخ به بیانات رهبر انقلاب درباره دخالت خارجی در فتنه، دقیقا مانند واکنش بازرگان به فرمایشات امام، «انتساب حرکت سالم مردم به بیگانگان» را «جلوه ای از سیاست های نادرست» دانستید.
برخی فتنه 88 را تصادفی غیرعمد تصور می کنند که اکنون ملت، به عنوان اولیای دم نظام، با گذشت زمان سرد شده اند و صحنه های جنایت را فراموش کرده اند و آماده اند که رضایت به عفو و رهایی عاملان دهند. آقای سید محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات که یکی از نقش آفرینان اصلی فتنه 88 بوده اند، این تصویر از فتنه را می پسندند و این روزها ظاهرا «دوره تطهیر» را می گذرانند؛ برخی رسانه ها، پی در پی به بهانه های گوناگون، از سخنانشان تیتر می سازند و سعی در بازسازی چهره و وارد کردن مجدد ایشان به سپهر سیاسی کشور دارند. درباره مشروعیت این تلاش ها می توان بحث کرد؛ اما بحث نوشتار حاضر، فارغ از این مباحث، نکته ای قابل تامل در اظهارات آقای خاتمی است که مکرر به حضرت امام خمینی(ره) استناد و به ایشان ابراز علاقه و اظهار نزدیکی می کنند. سوالات سرگشاده زیر، بحثی نظری درباره نسبت تفکرات آقای خاتمی با اندیشه های امام راحل است که به ما کمک می کند، درباره اظهارات این روزهای رئیس بنیاد باران با دقت بیشتری اندیشه کنیم. جناب آقای خاتمی! سلام علیکم 1- جنابعالی در جایی درباره آیه شریفه « وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ» فرموده اید در دوران ظهور، «مردم خود امام می شوند و از مامومیت و تابعیت خارج می شوند» و نقش حضرت بقیه الله (عج) را نیز محدود به «معلم بودن و الگو بودن» برای جامعه دانسته اید.(1) یعنی با نظری بر خلاف مفهوم روشن آیه اطاعت(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)، که مومنین را به اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر دعوت کرده، رهبری سیاسی امام معصوم را نیز قبول ندارید و امامت را از حقوق و تکالیف امام عصر (عج) نمی دانید. شما یقینا با اندیشه های امام خمینی(ره) در این رابطه آشنا هستید. احتمالا این جمله را نیز از ایشان شنیده اید که «ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی می شکنیم و با صدور انقلابمان که در حقیقت صدور انقلاب راستین و بیان احکام محمدی (ص) است، به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه میدهیم و به یاری خدا راه را برای ظهور منجی مصلح کل و «امامت مطلق حق امام زمان» -اروحنافداه ـ هموار می کنیم»(تاکید از من است). (2) می بینید که حضرت امام(ره) از «امامت مطلق حق امام زمان» سخن می گویند و نمی توانید شاهدی بیاورید که امام خمینی(ره) مردم را در عصر ظهور، خارج شده از مامومیت امام زمان (عج)! دانسته باشند. لذا نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامی این سوال را از شما دارند که با توجه به جایگاه مهدویت در اندیشه امام و فلسفه وجودی انقلاب و جمهوری اسلامی، چه نسبت و ارتباطی میان تفکرات شما با اندیشه های امام راحل وجود دارد؟ اگر در زمان ظهور حضرت در قید حیات بودید و امام طبق روایات متواتر قیام به تشکیل حکومت اسلامی کرد، چه موضعی خواهید گرفت؟ «ماموم و تابع» خواهید شد یا راه مقاومت و مقابله و رفراندوم و انقلاب رنگی و لشگرکشی خیابانی را انتخاب خواهید کرد؟
سال 1377 یعنی دقیقا همان «10 سال دیگر»ی که امام از آن ترسیده بودند که بعضی فتوای حکم سلمان رشدی را مخالف قوانین دیپلماسی بدانند، جنابعالی در حاشیه پنجاه و سومین مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک فتوای امام(ره) درباره اعدام سلمان رشدی را مسئله ای فقهی و پایان یافته اعلام کردید. فکر نمی کنید که منظور امام در سال 1367 «دقیقا» شما بوده اید؟ |
2- حکم چند خطی امام خمینی(ره) برای شما درباره سرپرستی موسسه کیهان در سال 1359 یک بخش مهم دارد: «متوجه هستید که مطبوعات باید همیشه در خدمت اسلام عزیز و مردم و کشور باشند،؛ و آزادی ها در حدود قوانین مقدس اسلام و قانون اساسی به بهترین وجه تامین شود».(3) دقت می فرمائید که امام(ره) صریحا از «آزادی در حدود اسلام»سخن می گویند. اما جنابعالی بعدها از تقابل دین و آزادی سخن گفته و تصریح کرده اید که «اگر دین در برابر آزادی قرار گیرد، این دین است که باید محدود شود نه آزادی»(4). صاحب این تفکر متضاد، چه نسبتی می تواند با امام خمینی(ره) داشته باشد؟ 3- آبانماه 1362 زمانی که وزیر ارشاد بودید، حتما به خاطر دارید که حضرت امام (ره) در دیدار با شما و کارکنان وزارتخانه تحت مسئولیت شما فرمودند «نباید دستمان را پیش دیگران دراز کنیم، تمدن اسلام بر سایر تمدن ها مقدم است» و روزنامه تحت مسئولیت شما-کیهان- این جمله امام را فردای روز دیدار به عنوان تیتر خست خود برگزید.(5) اما شما بعدها سخنانی بر زبان می رانید که گویی دقیقا در رد فرمایشات آن روز امام(ره) است: «در زندگی قومی که عزم تعالی و پویایی کرده است هیچ تحول کارسازی پدید نخواهد آمد مگر آنکه از متن تمدن غرب بگذرد... سخن کسانی که می گویند ابتدا باید خرد غربی را پذیرفت تا توسعه بیاید سخن بیراهی نیست و این سخن را کامل کنم که علاوه بر خرد و بینش غرب باید منش غربی متناسب با این بینش را نیز پذیرفت».(6) بعید است این تناقضات تصادفی باشد؛ بار دیگر سوال می کنیم که نسبت تفکرات شما با اندیشه های امام راحل چیست؟ 4- حتما این سخنان امام خمینی(ره) درباره حکم اعدام سلمان رشدی در سال 1367 را به خاطر دارید: «ترس من این است که تحلیل گران امروز، 10 سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؟ و نتیجه گیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفته اند،پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم!».(7) سال 1377 یعنی دقیقا همان «10 سال دیگر»ی که امام از آن ترسیده بودند، جنابعالی در حاشیه پنجاه و سومین مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک فتوای امام(ره) درباره اعدام سلمان رشدی را مسئله ای فقهی و پایان یافته اعلام کردید.(8) فکر نمی کنید که منظور امام در سال 1367 «دقیقا» شما بوده اید؟ سوالمان تکراری است: نسبت شما با امام راحل چیست؟ 5- شما در آذرماه سال 1359 سلسله مقالاتی درباره ولایت فقیه در روزنامه کیهان نوشتید. در آنجا تعریف عجیبی از ولایت فقیه دارید. می فرمائید «درون مایه اصل ولایت فقیه از این اندیشه است که وقتی شخص معصوم در میان نبود، شخص خاص نمی تواند و حق ندارد که حاکم بر مردم باشد، بلکه در این مرحله تنها ملاک ها و معیارهای خاصی است که باید در جامعه حاکم باشد». سپس «دانش» و «تقوی» را دو ملاک ضروری خواندید که باید در «جامعه» حاکم باشد و سخنی از ولی فقیه و ویژگی های آن به میان نیاوردید.(9) حتما کتاب ولایت فقیه امام(ره) را خواندهاید جایی که ایشان از زمامداری فقیه به عنوان «شخص ماذون» از جانب خدا در دوران غیبت بحث کرده و می فرمایند اگر «فرد لایقی» که دارای دو خصلت علم به اسلام و عدالت باشد به پا خواست و تشکیل حکومت داد، «همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند».(10) ظاهرا شما برای ولی فقیه مورد نظر امام(ره) اساسا حق حاکمیت قائل نبوده اید! باز علاقمندیم پاسخ شما به این پرسش را بشنویم: نسبت تفکرات شما با اندیشه های امام راحل چیست؟
نقل شده است که وقتی درباره رفتن به آلمان با شهید مطهری مشورت کرده اید ایشان مخالفت کردهاند و چه بسا که استاد از تاثیرپذیری شما از فرهنگ و اندیشه غربی نگران بوده اند. چرا شهید مطهری «نگران» این تاثیر پذیری بودند؟ آیا این اختلافات مبنایی شما با اندیشه امام راحل نشان از آن دارد که نگرانی شهید مطهری به جا بوده است؟ |
6- 15 مهرماه 1360 صحن علنی مجلس شورای اسلامی را حتما به خاطر دارید؛ آنجا که آقای بازرگان در پاسخ به بیانات امام خمینی (ره) که منافقین را مزدوران آمریکا نامیده بود، اظهار داشت : «این جوانان جانباز در خانواده های آمریکایی زائیده و بزرگ نگشته اند که بتوان مزدورشان خواند».(11) شما در آن زمان یادداشتی در کیهان نوشتید و استدلال های خوبی در رد سخنان آقای بازرگان ارائه کردید. پرسیدید «آیا شاه مخلوع که گوی سبقت را از همه حکمرانان جهان سوم در سوق دادن کشور به سوی وابستگی تام به غرب و خصوصا آمریکا... ربوده بود، در خانواده آمریکایی زاده شده یا از آمریکا برگشته بود، یا اینکه شاه، آمریکایی نبود؟».(12) اما در کمال تعجب سال ها بعد در جریان فتنه 88 در پاسخ به بیانات رهبر انقلاب درباره دخالت خارجی در فتنه، دقیقا مانند واکنش بازرگان به فرمایشات امام، «انتساب حرکت سالم مردم به بیگانگان» را «جلوه ای از سیاست های نادرست» دانستید.(13) البته این را هم اضافه کنیم که درباره اظهارات آن روزتان در کیهان درباره آقای بازرگان نیز اظهار ندامت کرده اید، یعنی از تائید رویکرد امام در آن دوران نیز پشیمان هستید. بار دیگر سوال نسل سوم و چهارم انقلاب را از شما می پرسیم: نسبت تفکرات شما با اندیشه های امام راحل چیست؟ 7- شما در اواخر دوره ریاست جمهوریتان، جزوه ای به نام «نامه ای برای فردا» نوشته و منتشر کردید. در آنجا «مشروعیت» همه قدرت ها را مستقیم و غیر مستقیم برآمده از «مردم» خواندید و از اینکه رویکردهای سکولاریستی جریان متبوعتان در ایران به نام دین ستیزی مورد مخالفت قرار می گرفت، اینگونه با متهم کردن مخالفان به استبداد گله کردید: «استبداد زدگی درد مزمن و مشترک جامعه ماست... متاسفانه حتی مفاهیم غربی هم، وقتی به یک فضای استبدادزده پای می نهند، تحریف هم می شوند و این که در این مسیر سکولاریسم مبدل به دین ستیزی می شود، از این قاعده برکنار نیست».(14) نظر شما را به این فرمایشات امام خمینی(ره) درباره سکولاریسم جلب می کنم که «به گوش ما خوانده اند که فقها جز مسئله گفتن کاری ندارند و هیچ تکلیف دیگری ندارند. بعضی هم نفهمیده باور کرده و گمراه شده اند. ندانسته اند که اینها نقشه است تا استقلال ما را از بین ببرند و همه جهات کشورهای اسلامی را از دست ما بگیرند و ندانسته به بنگاه های تبلیغات استعماری و به سیاست آنها و به تحقق هدف های آنها کمک کرده اند. موسسات تبلیغاتی استعماری وسوسه کرده اند که «دین از سیاست جداست، روحانیت نباید در هیچ امر اجتماعی دخالت کند، فقها وظیفه ندارند بر سرنوشت خود و ملت اسلام نظارت کنند». متاسفانه عده ای باور کرده و تحت تاثیر قرار گرفته اند و نتیجه این شده که می بینیم. این همان آرزویی است که استعمارگران داشته اند و دارند و خواهند داشت».(15) سوالمان، تکراری است! 8- به نظر شما ریشه این همه تباین نظری میان افکار شما و اندیشه های امام(ره) در کجاست؟ امام راحل پدر بزرگوارتان را «یکی از پر فروغ ترین چهره های تقوا و خلوص و ایمان» می دانند. نقلی مشهور از پدرتان هست که درباره وزیر فرهنگ شدن شما در دوران نخست وزیری آقای میر حسین موسوی اظهار نگرانی کرده و فرموده اند «خطرناک است، پسر من غربزده است».(16) پس از گذشت بیش از سه دهه، این تعبیر پدر را تا چه اندازه دقیق و صحیح می بینید؟ آیا همین غربزدگی شما مبنای فاصله گرفتنتان از خط امام بوده است؟ به نظرتان انتقادات وارده بر شما چقدر با این تعبیر پدر بزرگوارتان همخوانی و همسویی دارد؟ آقای علی مطهری فرزند شهید دانشمند مرتضی مطهری نیز نقل می کند که وقتی درباره رفتن به آلمان با شهید مطهری مشورت کرده اید ایشان مخالفت کردهاند و چه بسا که استاد از تاثیرپذیری شما از فرهنگ و اندیشه غربی نگران بوده اند.(17) چرا شهید مطهری «نگران» این تاثیر پذیری بودند؟ آیا این اختلافات مبنایی شما با اندیشه امام راحل نشان از آن دارد که نگرانی شهید مطهری به جا بوده است؟
دعوای ما با شما ناشی از اختلاف سلیقه در حکومت داری و رویدادهای کوچک و بزرگ اطرافمان نیست. بحث ما بر سر نوع نگاه شما به اسلام است که با نگاه امام خمینی(ره) و در نتیجه مبانی جمهوری اسلامی تضادهای آشکار دارد که در شکل های گوناگون از جمله فتنه 88 خود را نشان داده است. |
کلام آخر ما با شما همان نامه ای است که آیت الله شهید بهشتی در اوایل انقلاب خطاب به حضرت امام(ره) نوشتند: «دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آنکه جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط میشود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنتباشد، بینش دیگر در پی اندیشهها و برداشتهای بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آنچنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پایبند؛ و گفتهها و نوشتهها و کردهها براین موضوع بینابین گواه».(18) دعوای ما با شما ناشی از اختلاف سلیقه در حکومت داری و رویدادهای کوچک و بزرگ اطرافمان نیست. بحث ما بر سر نوع نگاه شما به اسلام است که با نگاه امام خمینی(ره) و در نتیجه مبانی جمهوری اسلامی تضادهای آشکار دارد که در شکل های گوناگون از جمله فتنه 88 خود را نشان داده است. خواستم یک بار برای همیشه تضادهای بنیادین تفکرات شما با اندیشه های مبنایی امام خمینی(ره) را تبیین کنم تا لااقل هنگام سخن گفتن، به امام بزرگوار ملت اشاره ای نکنید و آنچه هستید را بازگو کنید؛ لطفا از همان اصول مورد قبول خود سخن بگوئید و خود را حامی امام(ره) و انقلاب معرفی نکنید تا مردم نیز دقیقتر و واقعیتر درباره سخنانتان قضاوت کنند. سید یاسر جبرائیلی نویسنده کتاب سودای سکولاریسم(زندگی و کارنامه سید محمد خاتمی) پانوشت ها : 1- نگاه کنید به سایت رسمی آقای خاتمی. در: http://khatami.ir/fa/news/1025.html 2- روح الله موسوی خمینی، صحیفه نور، ج 20، ص 132. در: http://www.irpdf.com/book-6652.html 3- روح الله موسوی خمینی، صحیفه امام(ره)،ج 13(تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،1378)،ص 356 4- سخنرانی آقای خاتمی در سالگرد دوم خرداد در دانشکاه تهران. 2/3/1387، رسانه ها. 5- روزنامه کیهان،18/8/1362 6- روزنامه سلام، 30/2/1375 7- روح الله موسوی خمینی، صحیفه امام(ره)،ج 21(تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،1378)،ص 292 8-سید جلال دهقانی فیروزآبادی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران(تهران:انتشارات سمت، 1388). 9- روزنامه کیهان، 3/9/1359 10- روح الله موسوی خمینی، ولایت فقیه، چاپ هفدهم(تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،1378). 11- روزنامه کیهان، 26/7/1360 12- همان 13- سایت رسمی خاتمی، 31/3/1388 14- سید محمد خاتمی، نامه ای برای فردا(تهران: موسسه خانه فرهنگ خاتمی، 1383) 15- روح الله موسوی خمینی، ولایت فقیه، چاپ هفدهم(تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،1378)، ص 130. 16- http://www.partosokhan.ir/page.asp?Number=692&Category=381 17- هفته نامه پرتو سخن، 7/10/1379 18- http://www.mashreghnews.ir/fa/news/88247/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84%D9%8A-%D9%88-%D9%85%D8%A4%D8%AF%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%8A-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85
مصطفی امرائی، مدیر مرکز بینالمللی نشر اسراء درباره تازهترین اثر منتشر شده این انتشارات، بیان داشت: کتاب ارزشمند «فرهنگنامه حج و عمره» بر گرفته از آثار بیانی و بنانی حضرت آیت الله جوادی آملی منتشر شد و روانه بازار نشر شد.
وی اضافه کرد: قطعاً تاکنون کتب فراوانی از باب مناسک حج و اعمال آن از سوی اندیشمندان و فقهای جهان اسلام به رشته تألیف درآمده است تا بر اساس آن فرد محرم از مبانی دستورات فقهی و اسلامی آن آگاهی کامل پیدا کند.
امرائی ادامه داد: شناخت معرفتی از اعمال، تاریخچه و جغرافیای موجود در آداب حج و عمره مفرده، موضوعی گمشده در تألیفات بود که پژوهشگران مرتبط با آثار حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در کتاب «فرهنگنامه حج و عمره» سعی داشته، ابعاد معرفتی حج و عمره را در باب 133 موضوع به رشته تحریر درآورده و زمینههای آشنایی آسان دین پژوهان به ویژه دانشجویان نسل جوان را به تاریخ و اعمال و اسرار چنین فریضه با اهمیتی فراهم کند.
وی افزود: کتاب ارزشمند «فرهنگنامه حج و عمره» اثر آیتالله جوادی آملی در 368 صفحه در قطع وزیری و با قیمت 9500 تومان منتشر و به مخاطبان این عرصه،ارائه شده است.
|
+ سلام.دوستان عزیزی که افتخارمیدن و به این وبلاگ سر میزنن من مدتیه تو فیسبوک به اسمalikhodabakhshi@gmail.comفعالیت میکنم. یاعلی