غیرتهای بیجا کدام است؟
«غیرت» یکی از کمالات انسانی است که دست پرتوان آفرینش، اسباب آن را در وجود آدمی تعبیه کرده است. غیرتورزی در حد عالی آن، لازمه انسانیت آدمیان مخصوصاً م?منان پرهیزکار است.
علمای اخلاق نیز «غیرت» را چنین تعریف کردهاند، غیرت و حمیت، یعنی تلاش در نگهداری آنچه که حفظش ضروری است، این صفت در قالب مطلوبش از شجاعت، بزرگمنشی و قوت نفس انسان سرچشمه میگیرد و یکی از ملکههای نفسانی انسان و سبب مردانگی است و مردِ بی غیرت، از زمره مردان خارج است. البته در کنار اهمیت و توجهی که به این صفت در دین ما شده، در عین حال از برخی غیرتهای بی جا نیز بر حذر داشته شده است.
پیامبر خدا(ص) در معرفی و توصیف غیرتهای بیجا چنین میفرمایند: «غیرتی هست که خدا دوست دارد و غیرتی هست که دوست ندارد. غیرتی که آن را دوست دارد، غیرتورزی در تهمت و بدگمانی است و غیرتی که دوست ندارد، غیرت نشان دادن در جایی است که بدگمانی و تهمت در بین نباشد 1».
امام علی(ع) نیز در سفارش به فرزندش امام حسن(ع) فرمودند: «از غیرت نابجا (نسبت به زنان) بپرهیز که آن، زن سالم را به بیماری میکشاند و پاکدامن را به بدگمانی (و اندیشه گنهکاری)، بلکه درباره آنان محکم کاری کن. آن گاه اگر عیبی دیدی، در مجازات کوچک و بزرگ درنگ مکن 2».
در حدیثی دیگر امام صادق(ع) فرمودند: «در حلال، غیرت و تعصّب نیست ...3».
امیر م?منان علی(ع) همچنین میفرمایند: «خداوند برای م?من، غیرت میورزد، پس او نیز باید غیرت آورد. هر کس غیرت نورزد، دلش وارونه است 4».
منابع روایات:
1- کنز العمّال: 7067 منتخب میزان الحکمة: 438
2- بحارالأنوار: 77 / 214 / 1 منتخب میزان الحکمة: 438
3- الکافی: 5 / 537 / 1 منتخب میزان الحکمة: 438
4- بحارالانوار، ج 79، ص 115.
لباس عاریه ای به نام ...
محال است آدم خوب و آنکه محبت خدا در دلش جا کرده، گناه را دوست داشته باشد؛ ممکن است گناه هم بکند، اما گناه را هیچ وقت دوست ندارد؛ چرا که میداند گناه او را به ورطه نیستی و نابودی میکشاند. اصلا لباس گناه و عصیان برای خوبان، عاریهای است.
گناه، لباس عاریهای
گناه و معصیت، قشر سیاهی است که تا وقتی قلب را فرا گرفته، هیچ نوری به آن نفوذ نمیکند. مگر نه این است که گناه، خدافروشی است؟! و مگر نه این است که گناه، شیطانپرستی است؟! و مگر نه این است که گناه، زنگار قلب است؟! و مگر نه این است که گناه، سدّ آسمانی شدن است؟! پس چرا دل نمیکنیم از آن؟ از سیاهی دل کندن، این همه تصمیم گرفتن و شکستن ندارد!
و من فکر میکنم چه بد معاملهای است؛ خدای خوبیها، خدای بهجتها، خدای جمال و کمالها و خدای زیباییها را فروختن و با شیطان آشتی کردن ... فراموش کردهایم که فرمود: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ » (1)
چیستی گناه
قرآن و روایات، واژههای مختلفی را برای گناه مورد استفاده قرار دادهاند که هر کدام از بخشی از آثار شوم گناه پرده برمیدارد و بیانگر گوناگون بودن آن است؛ از جمله: ذنبْ، معصیت، إثم، سیئة، جرم، فسق، فساد، فجور، فاحشه، و ... . (2)
وقتی بدن آدمی با کمبود ویتامین مواجه میشود، آماده پذیرش میکروبها شده و به راحتی بیماریها را در خود میپذیرد. برای درمان بیماری و یا حتی برای پیشگیری از به وجود آمدن بیماری، باید این کمبود ویتامین به سرعت جبران شود.
گناه نیز همانند میکروبی است که در اثر کمبود تقوا در وجود آدمی، ایجاد میشود.
در حقیقت گناه، عملی است که با اراده و رضایت الهی در تضاد بوده، با ایجاد نوعی تاریکی معنوی در نفس انسان، آدمى را از خدای متعال که نور آسمانها و زمین است، دور مىسازد و به عبارت دیگر، موجب بازماندن وى از کمال و قرب به خدا مىشود.
تعیین اینکه چه چیزی گناه است و چه چیزی ثواب، از طریق کتاب و سنت مقدور است؛ زیرا در بسیاری از موارد، گناه بودن عملی قابل تشخیص عقلانی نیست و خدای متعال است که این موارد را به اقتضای علم و حکمت مطلق خود، از طریق وحی و دین، برای بشر بیان نموده است.
به طور کلی میتوان گفت گناه، به معنای خلاف است و در اسلام هر گونه کاری که بر خلاف فرمان خداوند باشد، گناه است؛ هر چند کوچک باشد، چون نافرمانی خداست، بزرگ است. (3)
هر گناه دو جنبه دارد که یک جنبه آن، عصیان و نافرمانی و حرمت پروردگار است (ظلم در حق پروردگار) و جنبه دیگر، مربوط به فرد گناهکار و دیگر افراد جامعه است (ظلم در حق مردم و شخص گناهکار). (4)
اثر گناه بر سلامت انسان
گناه همانگونه که بر زندگی معنوی انسان تأثیرات سوئی به جای میگذارد، بر جسم و روان آدمی نیز تأثیر سوء دارد.
برخی از این تأثیرات عبارتاند از:
محرومیت از درک حقایق
گناه، اثر سوئی بر حس تشخیص، درک و دید انسان به جای میگذارد «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ»؛ «کرند، لالند، کورند بنا بر این به راه نمىآیند. ». (5) فرد گناهکار بر اثر غفلت و بی حس تشخیص را از دست می دهد: «خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ »؛ «خداوند بر دلهاى آنان، و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده و بر دیدگانشان پردهاى است و آنان را عذابى بزرگ است.» (6)
در آیه دیگری خداوند از اثرات سوء گناه بر جسم و روان آدمی این سخن گفته: «وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا صُمٌّ وَبُکْمٌ فِی الظُّلُمَاتِ »(7) و بیان کرده است که گناه، سه نعمت زبان، چشم و گوش را از افراد می گیرد.
به عبارتی دیگر چشمی که پرهیزگاران با آن آیات خدا را می بینند، گوشی که با آن سخنان حق را می شنوند و قلبی که به وسیله آن حقایق را درک می کنند، در وجود این افراد از کار افتاده است.
عقل و چشم و گوش دارند، ولی قدرت «درک»، «دید» و «شنوایی» ندارند؛ زیرا اعمال زشتشان و لجاجت و عنادشان، پرده در برابر این ابزار شناخت شده است.
زایل شدن عقل
وقتی انسان تابع یکی از قوای سبعی، حیوانی و شیطانی شد، از مرحله انسانیت دور می شود و در حقیقت حیوانی است دو پا که تنها در اسم و صورت شبیه انسان است. (8)
انسان گناهکار از احساسات خود تبعیت می کند؛ بنابراین گناه پرده ضخیمی بر روی عقل و فکر او می کشد و باطل را حق جلوه می دهد؛ از همین روست که بسیاری از گناهکاران پس از ارتکاب گناه، از عمل خویش پشیمان شده و گاه تعجب می کنند که چگونه به انجام چنین کاری دست زده اند؛ و این همان است که قرآن می فرماید: « صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ»(9)
بازتاب منفی گناه بر روان انسان
در هیچ کجای قرآن نمی شود آیه ای یافت که از انسان بد یاد کرده باشد؛ بلکه هماره از انسان مریض یاد شده و گناه نوعی بیماری شمرده شده است: «وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا»؛ «و هنگامى که منافقان و کسانى که در دلهایشان بیمارى است مىگفتند: «خدا و فرستادهاش جز فریب به ما وعدهاى ندادند.»(10)
روایات نیز گناه را به طور مطلق، بیماری بزرگ نام نهاده: «لا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ؛ دردى براى قلوب، دردناکتر از گناهان نیست». (11)
چشمی که پرهیزگاران با آن آیات خدا را می بینند، گوشی که با آن سخنان حق را می شنوند و قلبی که به وسیله آن حقایق را درک می کنند، در وجود این افراد از کار افتاده است.
علم روانشناسی نیز ثابت کرده است اعمال هماره در روح آدمی بارتاب دارد و به روح او را به شکل خود در می آورد.
انسان با تداوم گناه، لحظه به لحظه در تاریکی روحی بیشتری فرو می رود و کم کم به جایی می رسد که گناهان در نظرش، حسنات جلوه کرده و گاه حتی به گناهش نیز افتخار می کند ، در چنین شرایطی است که راه بازگشت یکی یکی به روی او بسته می شود. (12)
کمی ظرفیت و سعه صدر
کمی ظرفیت و سعه صدر، از دیگر آثار سوء گناه است. وقتی فردی کم ظرفیت باشد و سعه صدر نداشته باشد، به انواع گناهان دست می زند؛ در حالی که صاحبان سعه صدر با تأنی، خویشتن داری، توکل، ایمان و بردباری گام برمی دارند و رضایت حقتعالی را در هر حال نظر می دارند و با قدرت و قوت، به سوی مقصد پیش می روند؛ از همین روست که کمتر دچار شکست می شوند.
قرآن نیز آینده نیکویی را برای این افراد به تصویر می کشد: «فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ». (13)
یأس و ناامیدی
حاکم شدن روح یأس و ناامیدی بر روان فرد، دیگر اثر سوء گناه است. شخص گناهکار گاه در اثر گناه، از سعادت و نجات خود مأیوس می شود و این خود، می تواند دلیل دیگری باشد که به جنایات بزرگ دست بزند.
در چنین شرایطی تنها دین و مذهب است که می تواند با ایجاد حالت امیدواری به کرم، عفو و بخشش خداوند، فرد گناهکار را دلگرم سازد و از بیماری خطرناک یأس نجات دهد.
در سخنی از امام سجاد (علیه السلام) می: «وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تَقْطَعُ الرَّجَاءَ الْیأْسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ الْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ الثِّقَةُ بِغَیرِ اللَّهِ وَ التَّکْذِیبُ بِوَعْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ گناهی که امید را قطع میکند عبارتاند از: یأس از گشایش خداوند، نومیدی از رحمت خدا، اطمینان و اعتماد به غیر خدا و تکذیب وعده خدا». (14)
سلب آرامش
تنها چیزی که می تواند مایه آرامش حقیقی انسان باشد، توجه و ارتباط با خدا و دعا به درگاه اوست: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ «همان کسانى که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام مىگیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مىیابد.»(15)
با ارتکاب گناه، این توفیق از انسان گرفته می شود. دل آدمی هماره به دنبال ریسمان محکمی است تا به وسیله آن سعادتش را تضمین کند. اگر این ریسمان، مادی باشد، به دلیل متغیر بودن، دل او نیز همواره دچار رعشه و اضطراب می شود؛ در حالی که اگر این ریسمان و رکن، یاد خدا باشد، از آنجا که خدا فوق همه چیز است و بر هر کاری، قادر و مغلوب چیزی نمی شود؛ پس قلب انسان نیز همواره در آرامش است.
تضعیف شخصیت همراه با رسوایی
انسان با ارتکاب گناه، شخصیت و احترام اجتماعی خویش را در هم می شکند و خود را بیش از پیش به سوی ذلّت می کشاند؛ زیرا با انجام گناه، تمام قید و بندهای اجتماعی شکسته می شوند و آدمی به هر پستی تن می دهد.
نیم نگاهی به تاریخ بیانگر شرح زندگی افرادی است که در جامعه دارای مقام و موقعیت ممتاز بودند، ولی با اسیر شدن در دام شهوات و هواهای نفسانی، کارشان به رسوایی کشید.
نمونه بارز این واقعیت را در زندگی زلیخا، همسر عزیز مصر می دید. (16)
قساوت قلب
دیگر اثر سوء گناه در وجود آدمی، قساوت قلب است که در اثر اصرار بر گناه به وجود می آید: «فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ»؛ «پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید تضرّع نکردند؟ ولى [حقیقت این است که] دلهایشان سخت شده، و شیطان آنچه را انجام مىدادند برایشان آراسته است.» (17)
در این عالم کسی بیرنج و غم نیست، حتی آن که خود را در تفکرات مادی مشغول کرده و از عالم دین و اخلاق بیبهره است ، در دنیا خوشی مطلق وجود ندارد؛ پس چه بهتر که در برابر خدایی که همه عالم تحت فرمان او و در سایه قدرت اوست و با کمال مهر و عطوفت بندگانش را نوازش کرده و به سوی خویش دعوت فرموده، سرسختی و لجاجت به خرج ندهیم و با ندامت و پشیمانی به سوی او روی آوریم و رحمت و مغفرت او را طلب کنیم و او را به گناهی که لذتش آنی است، نفروشیم.
پینوشت ها:
1. یس:60
2. محسن قرائتی، گناهشناسی، ص 18
3. همان، ص 14
4. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 6، ص 415
5. بقره: 18
6. بقره: 7
7. انعام: 39
8. بانوی اصفهانی، اخلاق، ص 17
9. بقره: 171
10. احزاب: 12
11. مجلسی، بحارالانوار، ج 37، ص 432
12. علیمحمد حیدری، گنجهای بهشتی، ص 398
13. هود: 49
14. صدوق، معانی الاخبار، ص 271
15. رعد: 28
16. ر.ک: یوسف: 31
17. انعام:43
ممنونم، متشکرم، سپاسگزارم
سپاسگزاری باعث افزایش نیکیها و تقویت انگیزه ی نیکوکار می شود. مادامیکه فرهنگ تشکر و قدردانی در جامعه یا در خانواده ای رواج داشته باشد، خیر و خوبی هم در آنجا رواج خواهد داشت.
اگر فرهنگ تشکر در ملتی نباشد، بدبینی و خودخواهی همه جا را خواهد گرفت. در چنین جامعه ای نیکوکار، احمق خواهد بود و خیرخواهی معنایی نخواهد داشت. در چنین جایی باید فقط به فکر خود بود و برای انجام هر کاری دلیلی مادی پیدا کرد. به همین جهت است که دین ما می گوید شکر نعمت، نعمتت افزون کند ،کفر ،نعمت از کفت بیرون کند.
خداوند تشکر کردن از مخلوقات را تشکر کردن از خود می داند. «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» :هر که از خلق خدا (که به او نیکی کرده) تشکر نکند، شکر خدا را هم به جا نیاورده است.
مخصوصا در این موارد تشکر یادتان نرود
اگر کسی به شما خدمتی انجام داده است لازم است از او تشکر کنید حتی اگر اجرت آن را دریافت کرده و موظف به انجام خدمت بوده است. تشکر اجرت معنوی کار است و مثل اجرت مادی، حق طرف مقابل است.
از قرض دهنده و ضمانت کننده تشکر کنید
اگر از کسی پولی قرض گرفتید مستحب است هنگام پس دادن ،مقداری بیشتر (بدون شرط قبلی) به عنوان هدیه و تشکر پس بدهید. اگر این فرهنگ در جامعه رواج داشت فرهنگ قرض الحسنه هم تقویت می شد.
اگر وام گرفتید بدانید که ضامن لطف زیادی در حق شما کرده است. یکی از سختیهای وام گرفتن پیدا کردن ضامن است. امروزه در کشور ما کسانی که شرایط ضمانت دارند بسیار زیادند اما کسانی که این مسئولیت را قبول کنند کم اند.وقتی ضامن از وام هیچ سودی نمی برد و تنها متقبل زحمت و مسئولیت می شود باید اکیدا مورد تقدیر و تشکر قرار گیرد اما در بسیاری از موارد ضامن نه تنها تقدیر نمی شود بلکه بسیار مورد آزار و اذیت قرار می گیرد و چه بسا به خاطر بی مبالاتی متعهد، به زندان می افتد. در این صورت چطور نیکوکاری در جامعه رواج پیدا خواهد کرد؟ این افراد لاابالی و بی مسئولیتی که موجب کم شدن خوبیها در جامعه می شوند سلسله ای از گناهان را به گردن می گیرند. قرض گیرنده ای که قرض دهنده را اذیت می کند و متعهدی که با ضامن بدرفتاری می کند، موجب کم شدن نیکوکاری و رواج ربا گیری و بسیاری از مشکلات دیگر می شوند.
بعضا دیده می شود زوجین در هنگام خوشیها هیچ یادی از واسطه ی ازدواجشان نمی کنند اما به محض برخورد با مشکلات ،واسطه را مورد توبیخ قرار می دهند. این کار دقیقا عبارت اخرای ناشکری از خداوند است
از واسطه ی ازدواج تشکر کنید
اگر کسی واسطه ی ازدواج شد حداقل به خاطر نیت خیرش از او تشکر کنید. در گذشته وساطت برای ازدواج جوانان بسیار بیش از اکنون مورد توجه بود. اما این فرهنگ نیز امروزه ضعیف شده است.
گفتنی است کسی که وساطت می کند ،پیشنهاد کننده است. آنکه قبول می کند خود مسئول است که تحقیق و تفحص کند، سپس بپذیرد یا نه . اگر پذیرفت مسئولیت ازدواج با خود اوست. واسطه، نباید به خاطر مشکلات بعدی ملامت و توبیخ شود اما متاسفانه این اتفاقی است که نهایتا می افتد. و درس عبرتی برای سایرین می شود.
بعضا دیده می شود زوجین در هنگام خوشیها هیچ یادی از واسطه ی ازدواجشان نمی کنند اما به محض برخورد با مشکلات ،واسطه را مورد توبیخ قرار می دهند. این کار دقیقا عبارت اخرای ناشکری از خداوند است.
تشکر از والدین
اگر سپاس از مخلوقات ،سپاس از خداوند متعال است، سپاسگزاری در برابر والدین بیش از هر کسی از مصادیق شکر خداوند است و آثار و برکات شکرگذاری را در زندگی پدیدار می کند. کسانی که همیشه نسبت به والدین خود طلبکارند و فقط ضعفها و کمبودها را می بینند، اگر چه همیشه در حال نماز و روزه باشند، کفران نعمت کرده و ناسپاسند. اینها از رحمت خداوند به دور اند. همین ها هستند که به مرور موجب کم شدن نسلها می گردند. چه بسا همسرانی که از ترس ناسپاسی اولاد از فرزند آوری رویگردانند.
از جمله مصادیق تشکر از پدر و مادر، دیدار و دلجویی در فواصل نزدیک به هم است. این مسئولیتی است که متاسفانه مردها بعد از ازدواجشان کمتر به آن اهمیت می دهند. بی وفایی فرزندان مخصوصا بعد از ازدواج امر ناپسندی است که موجب پیشامد حوادث شومی در زندگی افراد می شود.
از همسرتان تشکر کنید.
تشکر از همسر نیز موجب بیشتر شدن محبت و انگیزه ی او برای خدمت می شود. یکی از دلایل ازدیاد دعوا در خانواده، کمبود فرهنگ تشکر و قدردانی است. کسی که مورد تقدیر و تشکر قرار نمی گیرد احساس یک قربانی را خواهد داشت. در این صورت دیگر به خیر او امیدی نیست .در فرصتهای خوب زندگی جا دارد کوچکترین خوبیها و خدمتهای یکدیگر را یاد کرده و تشکر کنیم تا به همسرمان نشان دهیم که خوبیهایش را نادیده نگرفته و قدر و ارزش محبتهایش را درک می کنیم. آنگاه خواهیم دید که با تشکر خیلی زود بر محبتها افزوده خواهد شد.
نگاه اسلام به کنترل نسل یا تکثیر آن!
تولید مثل امری پسندیده است و نسبت به آن ترغیب فراوانی شده است. از منظر دینی فرزند گلی از گلهای بهشت است.
طبق دیدگاه قرآن «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً غڑ وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ غڑ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا» اى مردم، درباره همنوعان خود از پروردگارتان پروا کنید و حقوق یکدیگر را پاس دارید؛ همان کسى که شما را از یک تن (آدم) آفرید و همسرش را از نوع او خلق کرد، و از آن دو، مردان و زنان بسیارى را پراکنده ساخت. آرى، از خدایى که او را بزرگ و عزتمند مى دانید و به نام او از یکدیگر درخواست مى کنید، پروا بدارید و از] پایمال کردن حقوق [خویشاوندان خود نیز پروا کنید و همبستگى میان خود و آنان را محترم شمرید، که خدا بر شما نگهبان است و اعمال شما را براى پاداش و جزا محفوظ مى دارد. (نساء/1)
یکی از دلایل ضرورت فرزندآوری حفظ نسل و بقای انسان است. تمام موجودات براساس غریزه طبیعی برای حفظ نسل خود به تناسل مشغول هستند. انسان نیز علاوه بر غریزه بر مبنای فطرت و عقل به بقای نوع خود توجه دارد. این ضرورت از طریق ازدواج و فرزندآوری پاسخ داده می شود. بنابراین هر اقدامی که از تناسل جلوگیری کند مخالف فطرت انسان است.
مدتی است که تبلیغات سوئی علیه تولید مثل و فرزندآوری از سوی دشمنان داخلی و خارجی صورت گرفته است. اینان با ابزارهای خود و حتی کج فهمی های مغرضانه و یا جاهلانه در این راه گام بر می دارند.
یکى از مستمسکهایى که برخى از مبلّغان به آن چنگ زدهاند این روایت است:
«عنِ ابْنِ علْوان عن الصّادق علیه السلام عن ابیه علیه السلام قال: قالَ رسولُ اللّه صلى الله علیه وآله وسلم: قِلَّةُ العیّالِ اَحَدُ الْیَسارَیْن[1]» از این روایت اینگونه استفاده کردهاند که، کمىِ فرزند فضیلت دارد چون یکى از دو راحتى است. در حالی که:
اوّلا: «عیال» تنها فرزند را شامل نمىشود. کسى که عهدهدار هزینه زندگىِ پدر و مادر و خواهران و برادران خود مىباشد، عائلهمند است و علاوه بر تأمین هزینه زندگى آنان، اشتغال ذهنى و فکرى، آسایش را از او سلب مىکند. کسى که چنان عائله سنگینى دارد، باز هم نیازمند ازدواج و خواستار فرزند مىباشد. زیرا داشتن فرزند، داشتن عضو است. کمى عائله - بهویژه عائلهاى غیر زن و فرزند - سبب آسایش است، نه نداشتن زن و فرزند.
ثانیاً: با اینکه روایت دلالت دارد که کمىِ عائله یکى از دو راحتى است باز هم ائمّه هدى علیهم السلام به زیادىِ فرزند تأکید کردهاند. چرا آن بزرگواران و برگزیدگان نفرمودهاند: بچّهدار نشوید تا راحتتر باشید؟ و چرا نفرمودهاند: حالا که بچّهدار مىشوید، لااقل کمتر بچّهدار شوید تا راحتتر باشید؟ چرا با اینکه قلّت عائله باعث آسایش و راحتى است، باز هم امر به زیادى فرزند فرمودهاند؟ پس معلوم است که با وجود راحتى در قلّت عیال، مطلوب بودن نسل و ازدیاد فرزند، به جاى خود محفوظ است. چه اینکه طبق روایات، شرع مقدّس اسلام، تناسل را مطلوب مىداند، اگرچه راحتى و آسایش را سلب کند. چون: «اِنّما اَمْوالُکمْ وَ اَوْلادُکُمْ فِتْنةٌ و اللّهُ عِنْدَهُ اَجْرٌ عظیمٌ[2]»، (همانا جز این نیست که اموال و فرزندان شما، باعث آزمایش شمایند. و نزد خداوند، پاداشى است بس بزرگ.) و «الدّنیا مَحْفوفَةٌ بالبلاء[3]»، و «الجنّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکارِهِ، وَ النّارُ محْفوفَةٌ بالشّهَوات[4]».
یکى دیگر از اظهارات عجولانه این است که مىگویند:
«... هیچ آیهاى که جلوگیرى از باردارى را منع کرده باشد وجود ندارد، بر عکس آیات متعدّدى در قرآن کریم من جمله آیه 233 سوره بقره که از زمان دو سال براى شیر دادن مادر به کودکش سخن به میان مىآورد. در جایى مىفرماید: (نباید مادر در نگهدارى فرزند به زیان افتد...) که نشانگر توجّه به بهداشت و سلامتى مادر و توانایى او در بارور شدن و زایمان مىباشد...»«کتاب بهداشت خانواده صفحه 112»
«... آیاتى مشاهده مىشوند که اگرچه مستقیماً ارتباطى با مسأله تنظیم خانواده ندارند ولى اجراى مفاد آنها قهراً به نوعى تنظیم خانواده منجر مىشود. از جمله: (وَ الْوالِداتُ یُرضِعْنَ اَولادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ اَرادَ اَنْ یُتِمَّ الرّضاعَةَ و عَلَى المَولودِلهُ رزقُهُنَّ و کِسوَتُهُنّ بِالمَعروفِ. لایُکلّفُ نفسٌ الاّ وُسعَها. لاتضارُّ والدةٌ بِوَلدِها و لا مَولودٌلهُ بِوَلَدِهِ - سوره بقره، آیه 233» یعنى مادران 2 سال تمام فرزندان خود را شیر دهند و این براى کسى است که بخواهد شیردادن را تمام کند. خوراک و پوشاک زنان شیرده به وجه پسندیده به عهده پدرى است که بچّه برایش بهدنیا آمده. بر هیچکس تکلیفى بیش از توانایى او نمىشود. نه هیچ مادرى به خاطر فرزندش زیان ببیند و نه هیچ پدرى....)
بنا به نظر پارهاى از صاحبنظران، قید اخیر آیه یعنى: (لاتضارّ والدة بولدها و لا مولود له بولده) نشان مىدهد که عدّه فرزندان نباید بیش از حدّ توانایى و امکانات پدر و مادر باشد و نشانه دیگرى است از تجویز ضمنى تنظیم خانواده در اسلام. چرا که در تمام مواردى که حاملگى متضمّن ضررى براى مادر یا پدر باشد، جلوگیرى از آن بلامانع است.»«جمعیّت و اثرات برنامه تنظیم خانواده، در تأمین سلامت مادران و کودکان»
کارشناسان ناآگاه از مسائل دینى، حتماً باور دارند که مسلمان بودن، پیروى از قرآن و عترت پیامبر علیهم السلام است نه تنها قرآن و نه تنها یک آیه از آن. آنچه در سخنان بالا جلب نظر مىکند، این است که آیات قرآن طبق میل آقایان تفسیر شده، و این تفسیر به رأى، به «پارهاى از صاحبنظران» نسبت داده شده است! معلوم نیست که منظور نویسنده از کلمه پاره، کیست؟ ولی فاصله گرفتن از معلّمان حقیقى قرآن و معارف اهل بیت عصمت و طهارت، سبب شده تا برخى به خود جرأت داده و قرآن را از پیش خود تفسیر کنند، و جایگاه خود را با اختیار، در آتش قرار دهند؛ زیرا نتیجه جدایى قرآن از اهل بیت پیامبر علیهم السلام، همین گمراهىهاست.
در تفسیر آیه: «لاتضارّ والدة بولدها و لا مولودله بولده و...» از مکتب پربار اهلبیت عصمت و طهارت بهره مىجوییم و توجّه شما را به روایتى در این باب جلب مىکنیم:
«امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند:... زنان مسلمان - شیرده - وقتى شوهرانشان مىخواستند با آنها نزدیکى کنند، دست خود را به سوى شوهر بالا مىبردند و مىگفتند: نمىگذارم؛ چون مىترسم روى بچّهام - که الآن شیر مىدهم - حامله شوم. مردان نیز - به زنانشان - چنین مىگفتند که با تو نزدیکى نمىکنم چون مىترسم حامله شوى - و شیر تو قطع شود -، و من باعث قتل فرزندم - از بىشیرى - بشوم. پس خداى عزّ و جلّ نهى فرمود که زن - به شوهرش - زیان بزند و یا مرد به زنش ضرر برساند. «کافى، ج6، ص103، ح3»
این روایت با سندهاى مختلف و معتبر در مآخذ روایی، وارد شده است. و همانگونه که ملاحظه مىفرمایید، بحث بر سر زیان رساندن زن یا مرد در اثر ترک عمل زناشویى است، و زیان جنسى ملاک است نه آنچه که توجیه گران گفتهاند.
بنابر این، اظهارات «پاره ای صاحب نظران» در مقابل این روایت و امثال آن، محلّی از اعراب ندارد. تمام توجیهاتى که براى آیات و روایات ذکر شده است، تقریباً حول همین چند محور دور مىزنند. و همه آنها به جهت مصالحى بیان شدهاند که حاکى از سر فرود آوردن به شرایط بانک جهانى و صندوق بین المللى پول است، و حکایت از بىاطّلاعى گویندگان آن از علوم دین دارد. لذا این توجیهات، از ارزش علمى کافی برخوردار نیستند. به همین دلیل محلی برای بحث پیرامون آنها نیست.
از این قبیل تبلیغات سوء در زمینه کنترل موالید و ملحقات آن که براه افتاده است، بویی از حقیقت و صداقت نداشته و براى ایجاد جوّ مناسبِ این هدف، درراستای نقشه شوم استعمار است که بسیاری از مس?ولان، دانسته یا ندانسته، مجری آن هستند. این در حالى است که صهیونیزم بین الملل، براى رشد جمعیّت خود از هیچ اقدامى غفلت نمىورزد. حتّى از بچّهدزدى!
آنگونه که واقفید، تعداد یهودیان اسرائیل، ابتدا حدود دوهزار نفر بود. ولى به خاطر اهتمام به رشد این جمعیّت، با مهاجرت یهودیان دنیا و تأکید بر زاد و ولد در دین یهود، اسحق رابین اظهار امیدوارى کرده است که تا سال 2000، جمعیّت اسرائیل به مرز 7 میلیون یهودى برسد. و براى تحقّق این اهداف:
«در سرزمینهاى اشغالى فلسطین به آن دسته از زوجهاى یهودى که صاحب فرزند مىشوند، و یا از تعداد فرزند بیشترى برخوردار باشند، هدایا و جوایز و امکانات ویژهاى تعلّق مىگیرد.»«روزنامه جمهورى اسلامى، 20/3/1376»
اصل در اسلام کنترل است یا تکثیر؟
خداوند در قرآن میفرماید «و کذلک جعلناکم أمه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا» (بقره, 143).
با توجه به مفاد این آیه میتوان نتیجه گرفت که تعادل و ثبات و سلامت خانواده را باید در نظر گرفت اصل اول در اسلام تکثیر نسل و ساماندهی به این تکثیر و به نظم در آوردن اعضای خانواده است؛ بطوری که تکاملش کامل گردد و نسل صالحی به جامعه ارائه دهد.
در تعابیر روایی فقط مسأله تکثیر بدون دغدغه دینی و تربیتی نیست. قبل از تشکیل خانواده میفرماید «اختارُوا لنطفکم فَاِنّ العرقَ دساسً» (الحرالعاملی، وسایل الشیعه، 1414 ه ، ج 14، ص 105). یعنی مسأله فرزندآوری و تولید نسل از جایگاه والایی برخوردار است که تمام مراتب زندگی طرفین را متأثر مینماید؛ از آن جمله انتخاب همسر و رعایت ارزش مداری زوجین برای تربیت و فرزندآوری صحیح.
روایاتی را که دلالت بر تکثیر نسل دارند
جابر از امام باقر از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود:
«ما یمنع المومن ان یتخذ اهلا لعل الله یرزقه نسمه تثقل الارض بلا اله الا الله» چه چیزى انسان مومن را از این باز میدارد که همسرى برگیرد تا شاید خداوند فرزندى براى او روزى کند که زمین را با «لا اله الا الله» آکنده سازد. (وسائل الشیعه/ج 14 / باب 1 / ص 3)
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در جای دیگر می فرماید:
«تَناکحوا و تَناسلوا فانّی اُباهی بِکُم یوم القیامه و لو بالسّقط» ازدواج کنید و تشکیل خانواده بدهید و تولید نسل نمایید، که من در روز قیامت به شما مباهات می کنم، حتی به طفل کوچکی که سقط شده باشد. (وسایل الشیعه، ج 20، ص 14).
بنابراین تولید مثل امری پسندیده است و نسبت به آن ترغیب فراوانی شده است. از منظر دینی فرزند گلی از گلهای بهشت است.
امام صادق (علیه السلام): اِنَّ الْوَلَدَ الصّالِحَ رَیْحانَةٌ مِنْ رَیاحینِ الْجَنَّةِ فرزند شایسته، گُلى از گلهاى بهشت است. (کافى، ج 6، ص 3، ح 10.)
انواع تبلیغ موثر برای مبلغان
بدون شک عنوان این مقاله به قدری گسترده هست که بشود پیرامون آن به اندازه یک کتاب سخن گفت.
تبلیغ دین یکی از مهمترین و برجسته ترین وظایفی است که روحانیت عزیز و طلاب گرامی طلایه دار و پرچم دار آن هستند. وظیفه ای خطیر که حرکت در راه انبیا و دنباله روی رسالت ایشان است.
نکته مهم و کلیدی در انجام این مسئولیت بزرگ توجه به این مساله است که گذر زمان می تواند اثر بسزایی در شیوه ها و راهکارهای تبلیغی ایفا کند.
ابلاغ یعنی رساندن. و تبلیغ دین یعنی رساندن احکام، اخلاق و عقائد و مبانی دینی به مردم. حال باید دید این رساندن و ابلاغ باید چگونه باشد؟ به نظر می رسد در زمان کنونی ما شیوه های ابلاغ بسیار متفاوت تر و گسترده تر از گذشته شده و راهکارهای جدیدی جایگزین و یا همگام با شیوه های قدیمی، ابداع گردیده است.
البته بدون شک ابداع و اختراع این راهها ناشی از ابزار و وسایل ارتباط جمعی و همچنین تغییراتی است که در شیوه های رساندن پیام اتفاق افتاده است.
اما اگر بخواهیم دقیق تر به این مساله نگاه کنیم باید به یک دسته بندی کلی و جامع برسیم. به نظر می رسد در بستر دین
سه روش مهم و کلیدی برای یک تبلیغ موثر وجود دارد: 1. تبلیغ عملی 2. تبلیغ گفتاری 3. تبلیغ نوشتاری
روش اول: تبلیغ عملی
بهترین و موثرترین راه تبلیغ، تبلیغ عملی است. اثرگذاری این نوع از تبلیغ نیز از دو قسم دیگر بیشتر و عمیق تر است.
تبلیغ عملی یعنی پیاده سازی دستورات دین در افعال مبلغ. امام خمینی در توصیف و ارائه یک شاخصه مهم و کلیدی برای روحانیون می فرمود: « روحانى باید طورى باشد که مردم وقتى که او را دیدند به یاد رسول خدا بیفتند»[1] این همان تبلیغ عملی است.
همچنین در روایات نیز به این نکته کلیدی اشاره شده که «کونوا دعاه الناس الی الله بغیر السنتکم» مردم را با غیر از زبان ( و به صورت عملی) به سوی خدا بخوانید.
سیره بزرگان دین ما از صدر اسلام تا کنون نیز نشان می دهد که جایگاه تبلیغ عملی بسیار والاتر و مهمتر از تبلیغ گفتاری و نوشتاری است.
سیره و روش و منش یک عالم ربانی اثری دوچندان و بسیار عمیق تر از گفتار او خواهد داشت. کسانی که دستورات دینی را مو به مو در زندگی خود عملی کرده و به آن تقید خاصی داشته اند توانسته اند اثر گذاری ستودنی ای از خود به جای بگذارند.
اگر بخواهیم نگاهی کلی به سیره علما و بزرگان دین بیندازیم با موارد بسیار زیادی از شگفتیهای عملی مواجه خواهیم شد که بسیاری از منحرفین را به راه دین بازگردانده است.
سیره عملی علمای بزرگ و عرفای برجسته، پر است از برجستگیهای اخلاقی و تاثیر گذار که هر کدام از آنها یک کلاس درس است. به مناسبت در اینجا به داستانی کوتاه از آیه الله علامه قاضی رحمه الله علیه اشاره می کنیم:
سید عبدالحسین قاضی( نوه ایشان) نقل می کند:« یکی از خویشاوندان مرحوم قاضی و سید محسن حکیم فوت می کند. جنازه او را وارد صحن مطهر امام می کنند تا بر آن نماز بخوانند. در نجف مرسوم است که از بزرگی که در تشییع جنازه حضور دارد می خواهند که بر جنازه نماز بخواند. در آن زمان آیت الله حکیم جوان بودند و مرحوم قاضی چه از نظر سن و چه از نظر مقام بالاتر بودند.
خانواده شخصی که فوت شده بود رو به مرحوم قاضی می کنند و از ایشان درخواست می کنند که بر جنازه نماز بخوانند اما مرحوم قاضی رو به آقای حکیم می کنند و می گویند: « شما بفرمایید نماز را بخوانید. اگر من نماز بخوانم کسی من را نمی شناسد و به من اقتدا نمی کند و ثوابی که قرار است به این شخص که مرحوم شده برسد، کم می شود، اما اگر شما نماز بخوانید. مردم شما را می شناسند و افراد بیشتری به شما اقتدا می کنند و ثواب بیشتری به این فرد می رسد. »
باز تأکید می کنم که این اتفاق زمانی افتاده که آقای حکیم خیلی جوان بوده و مرحوم قاضی در اواخر سن شریفشان بوده اند و پدربزرگم آقای سید محمد علی حکیم این ماجرا را که خود شاهد آن بوده است برای ما نقل کرده اند.
روش دوم: تبلیغ گفتاری
به نظر می رسد در جامعه کنونی ما با وجود انواع و اقسام وسایل ارتباطی که ارتباط بین انسانها و علوم را بسیار سریعتر و راحت تر از گذشته کرده، بخش عظیمی از تبلیغ گفتاری به خودی خود محقق شده است. البته در تبلیغ گفتاری نباید جایگاه تبلیغ چهره به چهره را نادیده گرفت.
البته جایگاه تبلیغ گفتاری بر کسی پوشیده نیست. بدون شک رساندن پیام دین، خود اولین پله برای انجام فرامین الهی به شمار می رود. کسانی که نتوانند پیام دین را به درستی دریافت کنند قطعا در مرحله عمل به افراط و یا تفریط کشیده شده و توانایی پیمودن مسیر صحیح را از دست خواهند داد.
اما برای یک مبلغ، تبلیغ گفتاری باید مرحله دوم از مراحل تبلیغی او باشد. وقتی کسی سخنی را به زبان می آورد و مردم را به مساله ای ترغیب کرده و تشویق می کند باید خود اولین کسی باشد که به آن عمل می کند. در غیر اینصورت گفتار او نه تنها اثری نخواهد گذاشت بلکه باید منتظر اثر معکوس آن بود.
گفتار تنها و عاری از عمل یک امر نکوهیده از منظر قرآن کریم است. خداوند متعال می فرماید: یا ایها الّذین آمنوا لم تقولون مالا تفعلون.کبر مقتاً عنداللّه ان تقولوا مالا تفعلون[2]؛ ای مردمانی که ایمان آوردهاید!چرا چیزی را میگویید که عمل نمیکنید، بسیار خشم آور است نزد خدا که شما چیزی بگویید که آن را انجام نمیدهید»
بدون شک تبلیغ گفتاری نیز شرائط و فنونی مختص به خود دارد که ممکن است مراعات آن سبب گیرایی و یا تاثیرگذاری مقطعی شود اما نمی تواند یک اثر ماندگار و عمیق در مخاطب خود ایجاد کند. بسیاری از افرادی که در کنار بزرگان و عالمان دین پرورش یافته اند از کردار عالم دینی بمراتب بیشتر از گفتار او اثرپذیری داشته اند. اگرچه گفتار یک عالم عامل به افزایش معلومات مذهبی آنها کمک بسزایی کرده است.
روش سوم: تبلیغ نوشتاری
این نوع ابلاغ شاید کمترین اثرگذاری را در خود جای دهد اما مسلما یکی از شیوه ها و روش هایی است که می تواند تبلیغ گفتاری را ماندگار تر کند.
همچنین مزیت دیگری در تبلیغ نوشتاری وجود دارد که آن را از تبلیغ گفتاری متمایز می کند. مکتوبات و نوشته هایی که می تواند نقش تبلیغی خوبی ایفا کند، ممکن است به دست افرادی برسد و یا به مراکز و نقاطی نفوذ کند که عملا برای یک مبلغ دستیابی به آنها ممکن نیست و یا بسیار دشوار به نظر می رسد.
آثار مکتوب می تواند به دورترین و کورترین نقطه ها سفر کند و پیام تبلیغی یک مبلغ را به اهالی آنجا برساند. پیشرفت چشمگیر و امکانات خیره کننده ای که در دهه اخیر، تالیفات و مکتوبات را متحول کرده است توانسته تبلیغ نوشتاری را قدرتمندتر و مستحکم تر از گذشته به میدان بیاورد.
به همین دلیل بر هر مبلغ دینی که قلم در دست دارد و با این سلاح به مبارزه با افکار شوم و باطل دشمنان رفته، لازم است که از این شیوها و ابزارهای نوین آگاه شده و با آموختن آنها گام مهمی در ارتقای تبلیغ خویش بردارد.
پی نوشت ها:
[1]صحیفه امام ج8 ص : 261
[2]سوره صف آیات 2 و 3
+ سلام.دوستان عزیزی که افتخارمیدن و به این وبلاگ سر میزنن من مدتیه تو فیسبوک به اسمalikhodabakhshi@gmail.comفعالیت میکنم. یاعلی