سفارش تبلیغ
صبا ویژن
aliakbarkhodabakhshi
ارسال شده در سه شنبه 92/6/12 ساعت 10:40 ص توسط علی اکبرخدابخشی

 

رازی در حقیقت مرگ و زندگی که نمیدانیم!

 

 

قالَ الامامُ الصّادِقُ علیه ‏السلام: یَعیشُ‏ الناسُ بِاِحسانِهِم أَکثَرَمِمّا یَعیشُونَ بِأَعْمارِهِمْ وَ یَمُوتُونَ بِذُنُوبِهِم أَکثَرَ مِمّا یَمُوتُونَ بِآجالِهِم.

امـام صـادق علیه ‏السلام فرمـود: مردم بیش از آنکه با عمر خود زندگى کنند، بـااحسـان و نیـکو کارى خـویش مى‏ زینـد، و بیش از آنکه به سبب فرارسیدن اجل خود بمیرند، براثر گنـاهان خـود مى‏ مـیرند.





      
ارسال شده در سه شنبه 92/6/12 ساعت 10:38 ص توسط علی اکبرخدابخشی

پند صادقانه به دولتمردان

 

امام صادق

 

بهترین مواعظ ، مواعظی است که دلهای سخت را نرم کند در این میان پندها واندرزهای صادقانه امام جعفر بن محمد علیهماالسلام به شیعیان از برجستگی خاصی برخوردار است. از جمله مواعظ نسبتا معروف آن حضرت، مواعظ ایشان به عبدالله بن جندب و حدیث عنوان بصری و نامه آن حضرت به عبدالله نجاشی می باشد که مراجعه خواننده محترم به منابع  (1) خالی از لطف نیست . ما نیز پاره ای از نامه حضرت به عبدالله نجاشی را با مختصری توضیح ذکر می نماییم بلکه چراغ راهمان شود.

 

هم خوشحال و هم ناراحت

عبدالله نجاشی از موالیان امام صادق علیه السلام بوده است که در زمان حضرت از طرف دستگاه خلافت عباسی ، ولایت اهواز به او سپرده می شود و او در نامه ای از حضرت کسب تکلیف می نماید و بعد از دعا در حق حضرت ، می نویسد که: «من به ولایت اهواز مبتلا شدم و از آقا و مولای خود می خواهم حد و حدود من را مشخص نماید تا بفهمم با چه عملی به خدا نزدیک شوم و چگونه بیت المال را خرج کنم و به چه کسی اعتماد نمایم و چه کسی را اهل سرّ خود قرار دهم...».

آن حضرت نیز بعد از دعا در حق عبدالله می فرمایند:

« خبر والی شدن تو بر اهواز مرا هم خوشحال کرد و هم ناراحت ، علت خوشحالی این است که شاید خداوند به وسیله تو به شیعیان عزت دهد و ضعف آنان را بر طرف نماید ...

و اما ناراحتی ام به این دلیل است که مبادا نسبت به دوستان ما لغزشی مرتکب شوی که باعث شود بوی بهشت را هم نشنوی !!!

بدان که خلاص و رهایی تو در حفظ خون م?منین و دست برداشتن از آزار آنان و رفق و مدارا با مردم است و همچنین در تأنی و معاشرت نیکو و نرمی بدون ضعف و صلابت بدون خشونت .

مواظب باش سخن چینان و افراد نمام و دو بهم زن ، خود را به تو نچسبانند که در این صورت خدا بر تو غضب خواهد نمود و آبرویت را خواهد برد .

انسان اگر ایمان به خدا و آخرت داشته باشد ، نگاهش به مقام و موقعیت خصوصا در حکومت اسلامی صرفا نگاه به یک موقعیت خطیری است که مایه آزمایش بسیار سختی برای او خواهد بود و با وجود چنین ایمان و عقلی، ‌انسان باید از پست و مقام فراری باشد نه این که برای بدست آوردن آن رقابت کند یا خدای نکرده برای رسیدن به آن مرتکب حرام شود

انسان اگر ایمان به خدا و آخرت داشته باشد ، نگاهش به مقام و موقعیت خصوصا در حکومت اسلامی صرفا نگاه به یک موقعیت خطیری است که مایه آزمایش بسیار سختی برای او خواهد بود و با وجود چنین ایمان و عقلی، ‌انسان باید از پست و مقام فراری باشد نه این که برای بدست آوردن آن رقابت کند یا خدای نکرده برای رسیدن به آن مرتکب حرام شود

در امور و کارها تنها به کسی اعتماد کن که امتحان پس داده باشد و او را آزموده باشی و اهل بصیرت باشد، یاران خود را خوب تشخیص بده و همه را بیازمای!

مبادا درهمی را در راه غیر خدا خرج کنی و مثلا به شاعران متملق یا دلقکان دهی ، جوایز و هدایای تو باید به کارمندان و زحمتکشان داده شود .

مبادا چیزی از طلا و نقره برای خود بیاندوزی!

هیچ گاه سیر کردن شکم های گرسنه که آتش غضب خدا را خاموش می کند کوچک مشمار !

چرا که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود : ایمان ندارد کسی که شب سیر بخوابد در حالی که همسایه او گرسنه باشد !

بگذار از پستی دنیا به تو خبر دهم:

وقتی حسین بن علی علیهماالسلام به سمت کوفه روان شد ابن عباس او را به خدا قسم داد که مرو کشته می شوی !

حسین بن علی علیهماالسلام فرمود: من خود، جایگاه کشته شدنم را بهتر از تو می دانم و جز فراق دنیا از آن برایم چیزی نمانده! ای ابن عباس آیا می خواهی داستان امیرالمومنین علیه السلام و دنیا را برای تو بازگو کنم؟

گفت: بله، به جانم قسم که دوست دارم بشنوم .

فرمود: امیرالمومنین علیه السلام به من فرمود:

امام علی

روزی در هنگامی که فدک تحت اختیار فاطمه علیهاالسلام بود به همراه بیلی در قسمتی از آن مشغول کار بودم که ناگهان زنی بسیار زیبا در مقابلم آشکار شد که جمالش دلربا بود... آن زن به من گفت : آیا می خواهی با من ازدواج نمایی تا از این بیل راحت شوی و تمام گنجهای زمین را به رویت بگشایم ؟!

به او گفتم: تو کیستی ؟

گفت: من دنیا هستم !

به او گفتم که برو و شوی دیگری طلب کن، تو در شأن من نیستی و با بیل خود مشغول به کار شدم و اشعاری را زیر لب زمزمه نمودم ...

امیرالمومنین علیه السلام از دنیا خارج شد در حالی که حق هیچ بنده ای بر گردن او نبود و سائر ائمه علیهم السلام نیز این چنین بودند .

[ ای نجاشی ] مواظب باش مومنی را نترسانی به فریاد مومنین برس !

چرا که پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:

کسی که به فریاد مومنی برسد خداوند در قیامت به فریاد او خواهد رسید . کسی که یک حاجت برادر مومن خود را برآورده کند خداوند حاجات کثیره او را برآورده خواهد کرد. کسی که مومنی را لباس بپوشاند یا سیر کند یا او را بر مرکب خود سوار نماید یا وسائل ازدواج او را فراهم نماید، خداوند او را از لباس ها و غذاها و مرکبها و همسران بهشتی عنایت کند ... کسی که برادر مومنش را به خاطر خدا زیارت کند زائر خدا خواهد بود .

مبادا لغزش مومنین را پیگیری کنی که خدا نیز با تو چنین خواهد کرد ! کمترین مرحله کفر این است که انسان کلامی را از برادر مومنش بشنود و آن را به خاطر نگه دارد تا روزی او را رسوا کند ! »

مبادا لغزش مومنین را پیگیری کنی که خدا نیز با تو چنین خواهد کرد ! کمترین مرحله کفر این است که انسان کلامی را از برادر مومنش بشنود و آن را به خاطر نگه دارد تا روزی او را رسوا کند !

توفیق یا آزمون

آن چه در این نامه بسیار از نکات دیگر قابل توجه است این است که این شخص یعنی نجاشی ولایت اهواز را برای خود توفیق و طعمه نمی دانست بلکه آن را مایه ابتلا و آزمایش می دانست. چنانچه در نامه خود به امام صادق علیه السلام گفت: من به ولایت اهواز مبتلا شدم !

و امام علیه السلام نیز فرمود: من از این خبر هم خوشحالم و هم ناراحت !!!

امیرالمومنین علیه السلام نیز به یکی از کارگزاران خود فرمودند : شغل تو طعمه و شکار برای تو نیست بلکه امانت است.(2) .

آری انسان اگر ایمان به خدا و آخرت داشته باشد ، نگاهش به مقام و موقعیت خصوصا در حکومت اسلامی صرفا نگاه به یک موقعیت خطیری است که مایه آزمایش بسیار سختی برای او خواهد بود و با وجود چنین ایمان و عقلی، ‌انسان باید از پست و مقام فراری باشد نه این که برای بدست آوردن آن رقابت کند یا خدای نکرده برای رسیدن به آن مرتکب حرام شود، چرا که این وسیله هدف را توجیه نمی نماید !

 

پی نوشت:

1-تحف العقول ص301 ؛ مستدرک الوسائل ج11 ص 290 ؛ مکاسب محرمه شیخ انصاری ج1 ص103 .

2- « إن عملک لیس لک بطعمة و لکنه أمانة » بحار الأنوار ج32ص362 .

حمید حاج علی                  

                                                                                                                                                                                                 مدرس حوزه علمیه





      
ارسال شده در سه شنبه 92/6/12 ساعت 10:37 ص توسط علی اکبرخدابخشی

عواقب ارتزاق از بیت المال

قال الإمام علی علیه السلام: «جود الولاة بفی ء المسلمین، جور و ختر» حضرت علی علیه السلام فرمود: بخشش نا به جای حکمرانان از اموال عمومی مسلمانان، ستم و خیانت است.

در زمان رسول خدا - صلى الله علیه و آله - بیت المال پیچیدگى و سازماندهى دوران خلفا را نداشت، غنیمت‏ها و صدقه‏ها و اموالى که به دست پیامبر مى‏رسید، به سرعت تقسیم مى‏شد و بیت المال، تشکیلات ادارى خاصى نداشت. اما افرادى در گرفتن، توزیع و نگهدارى موقت بیت المال از سوى آن حضرت مشخص شده بودند.

 

و بیان می فرمود که حفظ و صیانت اموال عمومى وظیفه‏اى همگانى است و بر هر فردى در هر جایگاهى لازم است نسبت به استفاده صحیح و پسندیده از آن احساس مسئولیت کند، اما افرادى که به طور مستقیم با بیت المال سر و کار داشته و متصدى امرى از امور آن هستند، مسئولیت سنگین‏ترى دارند.

در متن آیات و روایات ما به صراحت ویژگیهایى براى مسئولان و کارگزاران آمده که برخى از آنها جنبه عام و فراگیر داشته و برخى ویژه متصدیان امور مالى و اموال عمومى است، مدیریت هر سازمان و اداره‏اى مستلزم برخوردارى از صفات و خصوصیاتى است.  در ادامه به برخی از روایات و سیره عملی علما اشاره خواهد شد.

 

 عواقب ارتزاق از بیت المال

على بن حمزة گوید: حضرت موسى بن جعفر علیه السلام را دیدم که در زمین با بیل کار مى کرد و پاهاى مبارکش را عرق گرفته بود عرض کردم فداى گردم کجایند غلامان که این کار را انجام بدهند و شما این همه خستگى و رنج نکشید ؟ فرمود: اى على بن حمزة با بیل کار مى کردند آنانکه بهتز از من و پدر من بودند عرض کردم :چه کسانى ؟ فرمود: پیغمبر و امیرالمومنین و همه پدران من و کار کردن پیشه پیغمبران و مرسلین و اوصیاء و صالحین است و اگر خداى نخواسته محتاج باشى و چاره اى جز خوردن وجوهات و بیت المال نداشته باشى پس بر تو باد که زیادتر از قدر حاجت برندارى و خود را مانند یکى از فقراء و مسکینان بدانى و آتش دوزخ را بواسطه حبس ‍ و حقوق فقراء و زیاده از قدر حاجت ،مثوى و ماواى خود قرار ندهى .[1]

 

 و در روایتی امام علی علیه سلام می فرماید: الإمامُ علیٌّ علیه السلام : جَعلَ اللَّهُ سبحانَهُ حُقوقَ عِبادِهِ مُقَدَّمَةً لحُقوقِهِ ، فمَن قامَ بحُقوقِ عِبادِ اللَّهِ کانَ ذلکَ مُ?َدّیاً إلى‏ القِیامِ بحُقوقِ اللَّهِ . 

امام على علیه السلام : خداوند پاک حقوق مردم را بر حقوق خود مقدم داشت ، پس هر که حقوق بندگان خدا را رعایت کند این کار به رعایت کردن حقوق خدا بینجامد . [2]

  

در ادامه به نکاتی از سیره علما  در باب حفظ بیت المال اشاره خواهیم نمود:

 

آیت الله میرزا هاشم آملی

«یکی از شاگردان مرحوم آملی می گوید: روزی منزل آقا مشرف شدم، خود آقا از جا برخاست و با اینکه در بیرونی خانه ـ محل رفت و آمد مردم ـ نیز چای بود، از اندرونی خانه ـ محل رفت و آمد خانواده ـ چای آورد و فرمود: این چای از مال شخصی خودم است و من متوجه شدم که چقدر آقا در این جهات احتیاط می کند».

 

آیت الله شهید بهشتی

همسر شهید آیت الله بهشتی در مصاحبه ای می گفت: «... ایشان یک دفعه، حتی به حقوق دادگستری دست نزد و یک قرآن هم به خانه نیاورد. می گفت: جایز نیست در حالی که این همه مستضعف هست، حقوق دادگستری هم بگیریم. شما باید بدانید زندگی تان با همین حقوق بازنشستگی من باید بگذرد... حتی یادم نرفته که یک شب یک عدد لامپ سوخته در خانه داشتیم که من تمام اطراف را زیر پا گذاشتم، ولی پیدا نکردم. تلفن کردم به دادگستری و گفتم آقا از فروشگاه دادگستری یک دانه لامپ بیاورید. همان جا گفتند نه، هرگز! خدا نکند من چنین کاری بکنم. شما شمع روشن کنید بنشینید، بهتر از این است که من مال دادگستری بیاورم...».

 

با توجه به سیره عملی علما که برخواسته از روایات و سیره عملی ائمه اطهار است به بیان احادیثی در باب بخشش از بیت المال و حقوق مرتبط به آن اشاره خواهیم نمود.

 

بخشش از بیت المال

قال الإمام علی علیه السلام:

جود الولاة بفی ء المسلمین، جور و ختر.

حضرت علی علیه السلام فرمود: بخشش نا به جای حکمرانان از اموال عمومی مسلمانان، ستم و خیانت است.(میزان الحکمة، ج 10، ص .745)

 

حقوق مال و بیت المال

قال الإمام السجاد علیه السلام:

و اما حق المال: فان لا تأخذه الا من حله و لا تنفقه الا فی حله.و لا تحرفه عن مواضعه و لا تصرفه عن حقائقه و لا تجعله اذا کان من الله إلا الیه و سببا إلی الله.

امام سجاد علیه السلام فرمود: باید اموال را، جز از راه حلال نگیری و جز به راه حلال صرف نکنی و از موضع اش منحرف نکنی و از واقعیت ماهوی اش دور نسازی و چون مال از او است، جز در مسیر او به کار نگیری و جز مایه ی حرکت بسوی او قرار ندهی.(تحف العقول، ص 191، الحیاة، ج 3، ص .178)

 

خزانه دار خدا

قال الامام علی علیه السلام:

لیس لک أن تفتات فی رعیة و لا تخاطر إلا بوثیقة و فی یدیک مال من مال الله عز و جل و أنت من خزانه حتی تسلمه إلی.

امام علی علیه السلام فرمود: حق نداری به دلخواه خویش، به مردم چیزی بگویی و بدون دستور، به کارهای دشوار اقدام ورزی! در دست تو، مالی از اموال خداوند عز و جل است.و تو، یکی از خزانه داران اویی تا آن را، به دست من بسپاری.(نهج البلاغه، نامه ی .6)

 

پرداخت سهم بیت المال

قال الإمام الصادق علیه السلام:

ما بلی الله العباد بشی ء أشد علیهم من إخراج الدراهم.

امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند، بندگان را به چیزی سخت تر از پرداخت حقوق مالی شرعی، امتحان نکرده است.(بحار الانوار، ج 70، ص .139)

 

پرداخت حقوق بیت المال

نمایندگان اعزامی قبیله ی «عبد قیس» به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفتند : «میان ما و شما، مشرکان قبیله ی «مضر» قرار دارند و ما، جز ماه های حرام، وقت دیگری نمی توانیم به خدمت شما برسیم، به ما دستوری بده که اگر به آن عمل کردیم، داخل بهشت شویم و دیگران را نیز به آن دعوت کنیم» .

قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: آمرکم بأربع و أنهاکم عن أربع: آمرکم بالایمان بالله ثم فسرها لهم، فقال: شهادة أن لاإله إلا الله و إقامة الصلاة و إیتاء الزکاة و أن ت?دوا خمس ما غنمتم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جواب آنها فرمود: شما را به چهار چیز، امر و از چهار چیز، نهی می کنم: شما را، امر می کنم به: این که به خدا ایمان بیاورید و سپس در مقام توضیح به آنها فرمود: یعنی بگویید «لا إله الا الله» نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید و یک پنجم آن چه را به دست می آورید، خمس دهید.صحیح مسلم، ج 1، ص 27، باب الأمر بالایمان.

 

و در بیشتر نامه‏هاى امام به کارگزاران و مسئولان مختلف قبل از هر چیز توصیه‏هاى اخلاقى و موعظه به چشم مى‏خورد.

امام على - علیه السلام - در این عرصه ابتدا از خود شروع کرده و فرمود:

«کسى که خود را رهبر مردم قرارداد باید پیش از آن که به تعلیم دیگران پردازد خود را بسازد، پیش از آن که به گفتار تربیت کند، به کردار تعلیم دهد.»

 

از جمع این روایات و احادیث می توان نتیجه گرفت که کارگزاران بیت المال و علما و طلابی که به بیت المال دست رسی دارند باید کمال دقت را در مصرف بیت المال داشته باشند تا درنتیجه هیچ حق الناسی را پایمال نکنند.

در روایت نورانی دیگری امیر المومنین می فرمایند:

الإمامُ علیٌّ علیه السلام : جَعلَ اللَّهُ سبحانَهُ حُقوقَ عِبادِهِ مُقَدَّمَةً لحُقوقِهِ ، فمَن قامَ بحُقوقِ عِبادِ اللَّهِ کانَ ذلکَ مُ?َدّیاً إلى‏ القِیامِ بحُقوقِ اللَّهِ .

امام على علیه السلام : خداوند پاک حقوق مردم را بر حقوق خود مقدم داشت ، پس هر که حقوق بندگان خدا را رعایت کند این کار به رعایت کردن حقوق خدا بینجامد .

 

با توجه به مجموع این روایات می توان نتیجه گرفت که سیره اهل بیت علیه سلام همیشه مواظبت از بیت المال بوده است و روایات فراوانی از امام علی علیه سلام در رابطه با بیت المال ذکر شده است که هریک بیانگر توجه ویژه او به حقوق مردم و خداوند متعال بوده است که امید است سر مشقی برای زمام داران حکومت و علما اسلام قرار گیرد.

 


پی نوشت ها:

[1] خزینة الجواهر ص 428.

[2] منتخب میزان الحکمه.

منبع:

 پایگاه حوزه نت

پایگاه غدیر

سایت مرکز ملی پاسخگویی

کتاب منتخب میزان الحکمه





      
ارسال شده در سه شنبه 92/6/12 ساعت 10:36 ص توسط علی اکبرخدابخشی

توصیه اسلام به تولید نسل ! 

 


تندبادى سیاه از اعماق سینه‏هاى لبریز از شقاوت، در حال وزیدن است. تندبادى که بارها راهیان حق را هدف خود گرفته و بر پیکر آنان ضربه هایی سهمگین نواخته است. همان حق پویانی که گِل وجودشان از بقایاى طینت حق سرشتان است. آنان‏که دعوت مظاهر حق را لبّیک گفته و تا بذل جان به پیش تاختند. این تندباد در هر برهه ای، با حربه ای بروز کرد. زمانى با قتل و غارت، و گاهی با نیرنگ و سیاست، و برهه ای در قالب: «فرزند کمتر، زندگى بهتر»، و اکنون در قالبهایى بسیار وسیعتر و جذّاب‏تر، افزون بر آنچه که پیش از این بود. مانند: «خطر انفجار جمعیّت»، «عدم تکافوى اقتصاد نسبت به جمعیّت»، «آلوده شدن محیط زیست»، «بهداشت مادر و کودک»، «دفاع از حقوق کودک»، «دفاع از حقوق زن»، «توسعه اقتصادى»، «بهداشت بلوغ»، «سالم سازى شهرها»، «مصلحت در این است که...» و... .

 


رشد جمعیت
غوغاى انفجار جمعیّت

 بر اساس روایات معتبر، و در تمام مذاهب اسلامى، رشد جمعیّت و تکاثر اولاد از سوى رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله وسلم و ائمّه اطهار علیهم السلام، مورد تأکید قرار گرفته و در این روایات، با عبارتهاى گوناگون، به رشد جمعیّت، توصیه و سفارش شده است:

1 - ازدواج کنید.

2 - به خاطر ترس از عائله، ازدواج را ترک نکنید.

3 - زاد و ولد کنید.

4 - با زاد و ولد، زمین را به تسبیح و تهلیل، سنگین سازید.

5 - رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم به زیادى شما بر دیگر امّتها مباهات مى‏کند. حتّى به جنین سقط شده شما.

6 - روزىِ فرزندان شما را خداوند مى‏دهد.

7 - با زنان زاینده ازدواج کنید.

8 - از ازدواج با زنان عقیم بپرهیزید. و...

این روایات بى‏آنکه قیدى براى زمان و مکان داشته باشند و یا صفت اولاد را بیان کنند، بطور مطلق بر زاد و ولد ترغیب و تأکید کرده‏اند. و بدون شک رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله وسلم که مهبط وحى است، به آیات الهى توجّه داشته است که: «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفَاتًا * أَحْیَاء وَأَمْوَاتًا * وَجَعَلْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ شَامِخَاتٍ وَأَسْقَیْنَاکُم مَّاء فُرَاتًا * وَیْلٌ یوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ [مرسلات:25-28]»، (مگر زمین را محلّ اجتماع نگردانیدیم؟ چه براى مردگان چه زندگان. و کوه‏هاى بلند در آن نهادیم و به شما آبى گوارا نوشانیدیم. آن روز واى بر تکذیب‏کنندگان.)

حتماً این نکته را هم از نظر دور نداشته‏اند که روزىِ اولاد به ‏دست خداست و نیاز به تدبیرى مانند کشتن فرزند ندارد: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُم [اسراء / 31]»، (و از بیم تنگدستى فرزندان خود را مکشید. ماییم که به آنها و شما روزى مى‏بخشیم).

 اکنون مى‏پرسیم:

در کجاى اسلام آمده است که اگر مشکلِ اقتصاد و مسکن و مدرسه و... داشتید، به جاى اندیشه درست و تدبیر در امور، باید صورت مسأله را خراب کرده و به قلع و قمع جمعیّت بپردازید و جلوى رشد جمعیّت را بگیرید؟

«امام صادق علیه السلام فرمودند: پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم فرموده است، فرزند زیاد داشته باشید که من فردا - ى قیامت - به زیادى شما مباهات مى‏کنم»

اگر اینگونه است، پس روایاتى مانند: «مَنْ تَرَکَ التّزویجَ مَخافَةَ الْعیلةِ فَقَدْ اَساءَ الظّنَّ باللّه[الکافى، ج‏5، ص‏330.]»، و «مَنْ تَرَکَ التّزویجَ مَخافَةَ الْفَقْرِ فقَدْ اَساءَ الظّنَّ باللّهِ، فَاِنَّ اللّهَ یَقُولُ: إِن یَکُونُوا فُقَرَاء یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ [نور،32]»، و ده‏ها روایت معتبر و قوى با همین مضامین را توجیه‏گران، چگونه توجیه مى‏کنند؟ و آیا هر نفْسى داراى رزقى مقرّر است یا خیر؟ و آن خدایى که برایش آن‏همه صفات برمى‏شمردند، کجاست؟! آیا او را ناتوان و دست‏بسته پنداشته‏اند؟! «وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاء [مائده،64]»، (و یهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهاى خودشان بسته باد. و به [سزاى‏] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. بلکه هر دو دست او گشاده است، هر گونه بخواهد مى‏بخشد).

آیا این آیات و ادلّه را هم در راستاى سیاست خود توجیه کنیم؟ یا آنها را سنّتهایی متروک به حساب آوریم؟

نکند دست از دینمان برداشته‏ایم و به‏دین دیگرى در آمده‏ایم و دست خدا را بسته میدانیم و خود خبر نداریم، و به همین جهت، این‏گونه تحلیل‌هاى نابخردانه مى‏کنیم!

راستى اگر مشیّت خداوند این‏گونه باشد که براى آزمایش، و یا مجازات ما در فاصله گرفتن از خدا و اولیای برحق الهی و عترت پیامبر، مارا به انحاء مشکلات همچون مشکل اقتصادى مبتلا کند، راه حلّ آن چیست؟ آیا باید صورت مسأله را پاک یا خراب کرد، و یا به فکر راه حلّ مسأله بود؟ و اگر کنترل موالید جوابگوى مشکلات نبود و براى رسیدن به توسعة موهوم، کافى نبود و مشکل همچنان باقى ماند، ـ همانگونه که باقی است بلکه شدیدتر است ـ چه باید کرد؟ آیا مى‏توانیم در این صورت به کشتار جمعیّت بپردازیم؟

آیا پیامبر گرامى اسلام، هنگام محاصره اقتصادى که در شعب ابى‏طالب در سخت‏ترین شرایط بودند، تدبیرشان این بود که چون در محاصره اقتصادى هستیم، کسى زاد و ولد نکند؟ البتّه تدبیر اقتصادى را تا آنجایى که به تصرّف در حکومت و خلقت حضرت حق نیانجامد، آن هم تصرّفى که شدیداً از آن نهى شده و حتّى به خلافش امر شده است، انکار نمى‏کنیم.

فرزند نه تنها جا را بر کسى تنگ نمى‏کند بلکه به عنوان یک بازو مطرح است. خداوند در قرآن مى‏فرماید:

« فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا. وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَیَجْعَل لَّکُمْ جَنَّاتٍ وَیَجْعَل لَّکُمْ أَنْهَارًا »، (و گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره آمرزنده است. و شما را به اموال و پسران، یارى کند، و برایتان باغها قرار دهد و نهرها براى شما پدید آورد )

 

جریان حضرت یوسف على نبیّنا و آله و علیه السّلام را در قرآن خوانده‏ایم. آنگاه که خواب پادشاه را تعبیر مى‏کند و مى‏فرماید:

«هفت سال پیاپى زراعت کنید. آنچه را که درو مى‏کنید، در خوشه‏اش باقى گذارید، مگر اندکى از آن را، که بخورید. پس از این هفت سال، هفت سال سخت و (قحط) پیش مى‏آید که باعث مى‏شود مردم هرآنچه گندم را که ذخیره کرده‏اید، بخورند، مگر اندکى از آن که نگه مى‏دارید. پس از این هفت سال، سالى خواهد آمد که به استغاثه مردم جواب داده خواهد شد و از قحطى نجات پیدا خواهند کرد».

تدبیر اقتصادى حضرت یوسف علیه السلام در خشک‏سالى را بنگرید! با آنکه شرایط آن زمان بسیار سخت‏تر بود، امّا او هرگز به خاطر قحطى و کمبود گندم، مردم را به قطع نسل و کنترل آن سفارش نکرد، و با استفاده از نفوذش، تحلیلهاى کذایى را به‏خورد مردم نداد. راه نجات ما در این است که آنچه را خداى متعال و پیامبر گرامیش و ائمّه هدى علیهم السلام به ما امر کرده‏اند، نصب العین قرار داده و به آن عمل کنیم، و جز این، هیچ راه دیگرى نداریم. اگرچه روشنفکر مآبانه، برای سرباززدن از این امر، بهانه بتراشیم! باید پس از قهر با خدا و اولیای خدا، و خود را واجد قدرت دیدن، دوباره با خدا و اولیایش آشتی کنیم. و گریزی از این امر نیست.

فرهنگ قناعت را نیز نادیده نمى‏گیرم و روایات آن‏را بر دیده مى‏نهم و معتقدم که در فرهنگ ما به علّتهاى مختلف، تضییع مواد غذایى، آب، پوشاک، سوخت، و... بسیار زیاد است. و این حاصلِ همان آموزشهاى رفاه طلبانه‏اى است که به شیوه غلط از سوى کارشناسان پیشنهاد مى‏شود و در فیلمها و سریالهای صدا و سیما، شاهد تبلیغات عملی پرحجم آن هستیم.

صحیفه سجادیه

فرزند نه تنها جا را بر کسى تنگ نمى‏کند بلکه به عنوان یک بازو مطرح است. خداوند در قرآن مى‏فرماید:

« فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا. وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَیَجْعَل لَّکُمْ جَنَّاتٍ وَیَجْعَل لَّکُمْ أَنْهَارًا [نوح،10/12]»، (و گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره آمرزنده است. و شما را به اموال و پسران، یارى کند، و برایتان باغها قرار دهد و نهرها براى شما پدید آورد. )

این سخن، خطاب خداوند به امت اسلام است که اگر از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، بوسیله اموال و فرزندان، شما را یارى مى‏کند. و این حقیقت، که انکارش تکذیب خدا و قرآن است، با توهّمات مجریان سیاست کنترل موالید که فرزند زیادى - آنهم از دو یا سه‏تا بیشتر - جا را بر سایرین تنگ مى‏کند، مغایر است. زیرا خداوند در آیه‏اى دیگر فرموده است که: «ما زمین را براى مرده و زنده، فراگیر آفریدیم».

در صحیفه سجّادیّه دعاى 25 مى‏خوانیم:

«... وَ اَعِنّى عَلى تَربیَتِهِم و تَأْدیبِهِم و بِرِّهِم، و هَبْ لى مِنْ لَدُنْکَ مَعَهُمْ اَوْلاداً ذُکُوراً، وَاجْعَلْ ذلکَ خَیْراً لى، وَاجْعَلْهُمْ لى عَوناً عَلى ما سَأَلْتُکَ»، (و مرا بر تربیت و تأدیب و نیکى به فرزندانم یارى فرما، و علاوه بر فرزندانى که دارم از جانب خودت فرزندان پسر به من عطا کن. و این را براى من باعث خیر قرار بده، و فرزندانم را براى آنچه که از تو درخواست کردم، یار و یاورم گردان...)

این دعا، کلام معصوم مطلق، حضرت سیّدالسّاجدین علیه السلام است، آن بزرگوار، براى تربیت فرزندانش، از خدا کمک مى‏جوید، ولى ما از بیگانه. او از خدا مى‏خواهد که علاوه بر اولادى‏که دارد، فرزندان پسر به او عطا کند تا یار و یاورش باشند. ولى ما مى‏گوییم فرزند زیادى جارا بر دیگران تنگ کرده و زندگى‏را غیر قابل تحمّل مى‏کند! تفاوت از کجاست تا به کجا؟! آنچه را فراموش کرده و در پى آن نیستیم، و به آن بهایى نمى‏دهیم، تصحیح اعتقادات خویش است. چرا به سوى کسانى که خداوند آنان را حلاّل مشکلات و ولىّ نعمت و پناهگاه ما قرار داده است، توجّه نمى‏کنیم؟

روزىِ اولاد به ‏دست خداست و نیاز به تدبیرى مانند کشتن فرزند ندارد: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُم »، (و از بیم تنگدستى فرزندان خود را مکشید. ماییم که به آنها و شما روزى مى‏بخشیم).

 

با وجود روایات فراوانى که از طریق شیعه و غیر شیعه نقل شده و حاکى از رجحان اولادخواهى و کثرت نسل است، چگونه مى‏توان گفت که «رشد جمعیّت و کمبود جمعیّت، نه اسلامى است و نه غیر اسلامى، و منتسب کردن آن به اسلام، امرى دروغ و کذب است»؟ قطعا این انکار، اگر از روى علم باشد، تکذیب حقایق اسلامى بوده و دروغ و کذب است!

سفارش اسلام به کثرت نسل، زبانزد خاصّ و عام است. این مسأله آنقدر درباره اش روایت رسیده که حتی پیرزنهای کور هم از آن آگاهند.

اکنون جهت یادآورى، به چند روایت در خصوص کثرت نسل مسلمانان، و ازدواج به‏خاطر تناسل اشاره مى‏کنم. روایات به این مضامین بیش از آن است که در این مختصر بگنجد ولى از باب نمونه تعدادى از آنها را ذکر مى‏کنم:

«امام صادق علیه السلام فرمودند: پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم فرموده است، فرزند زیاد داشته باشید که من فردا - ى قیامت - به زیادى شما مباهات مى‏کنم.»«کافى، ج6، ص2، ح3»

«امیر الم?منین على علیه السلام فرمودند: ازدواج کنید که ازدواج، سنّت پیامبر خداست. رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم همواره مى‏فرمودند: هرکس دوست دارد از سنّت من پیروى کند، یکى از سنّتهاى من، ازدواج است. و فرزند طلب کنید که فردا - ى قیامت - من به زیادى شما امّت بر دیگر امّتها مباهات مى‏کنم.»«وسایل الشّیعه، ج20، ص15، ح24903، باب1»





      

نکات نهفته در ذکر «لا حول و لا قوة الّا بالله»

 


لا حول و لا قوة الّا بالله العلی العظیم  چه فایده و تأثیری در زندگی انسان دارد؟

 


ذکر

از آنجا که منشأ همه زیبایی ها خداوند است و فطرت خداگونه انسانها نیز، به دنبال این سرچشمه می باشد؛ لذا بحث پیرامون خداوند (به هر نحو که باشد) بسیار لذت بخش و فرح آفرین است.

کلمه «حول» در لغت به چند معنا ذکر شده که آنچه مناسب مقام است معنای «جنبیدن» و «حرکت» می باشد. قُوّة نیز به «نیرو، توانائی و قدرت» معنا شده است.[1]

ترجمه آن می شود: هیچ حرکت و نیرو و قدرتی نیست مگر به وسیله خدای بلند مرتبه و بزرگ. نکته ادبی در این کلام این است که هرگاه نفی و (إلّا) استعمال شود معنای حصر را می رساند، یعنی جنبش و نیرو منحصر در خداوند است.

برای این جمله دو نوع ارتباط با زندگی می توان لحاظ کرد که در ادامه به بررسی اجمالی آنها می پردازیم.

 

1. نشانه توحید افعالی

در این بخش در مقام بیان این مطلب هستیم که، کسی می تواند به حقیقت، این جمله را بکار ببرد که در پشت آن، اعتقادی عمیق به آن داشته باشد، این جمله و نظائر آن مانند «لا م?ثر فی الوجود الا الله» حاکی از توحید افعالی (که مرتبه ای توحید است) می باشد.

توحید افعالی این است که خدا را در کارهایی که انجام می دهد، نیازمند به کمک و یار و یاور ندانیم.[2] به دیگر سخن:هر کس هر چه دارد از او و در حیطة قدرت و سلطنت و مالکیت حقیقی و تکوینی اوست. و قدرت و مالکیت دیگران در طول قدرت الهی و از فروع آن است، نه اینکه مزاحمتی با آن داشته باشد، چنان که مالکیت اعتباری «عبد» بر اموالی که کسب می کند در طول مالکیت اعتباری «مولی» است؛ پس چگونه ممکن است خدای متعال نیازمند به کمک کسانی باشد که تمام هستی و شئون وجود آنها از او و قائم به او است؟[3]

هیچ حرکت و نیرو و قدرتی نیست مگر به وسیلة خدای بلند مرتبه و بزرگ. نکته ادبی در این کلام اینست که هرگاه نفی و (إلّا) استعمال شود معنای حصر را می رساند، یعنی جنبش و نیرو منحصر در خداوند است

 

البته عرفاء معنای دیگری از توحید افعالی اراده می کنند و آن، استقلال در تأثیر است یعنی مخلوقات الهی در کارهای خودشان نیز بی نیاز از خدای متعال نیستند و تأثیر و تأثرهای آنها از همدیگر به اذن خدا و در سایه نیرویی است که خدای متعال به آنها عطا فرموده، تنها کسی که مستقلاً و بدون احتیاج به دیگری در همه جا و در همه چیز تأثیر می کند، همان ذات مقدس الهی است و فاعلیت دیگران در طول فاعلیت اوست.[4]

از این روی همة آثار وجودی که از هر فاعل م?ثری پدید می آید، در مرتبه بالاتری منوط به اذن و ارادة تکوینی الهی و مستند به خدای متعال است و این معنای کلمه «لا حول و لا قوة الّا بالله العلی العظیم» می باشد.[5] از آنجا که ما در توحید افعالی، خالقیت و ربوبیت را از خداوند و به دست او می بینیم؛ لذا پرستش را نیز مختص به او خواهیم دانست؛ یعنی از توحید افعالی به توحید در عبادت که لازمه آن است، خواهیم رسید.

نتیجه دیگری که از دلِ توحید افعالی بیرون می آید، افزایش اعتماد ما به خدا و توکل به او است؛ پس تنها از او یاری می خواهیم و ترس و امیدمان از او و به او است. و حتی هنگامی که اسباب عادی برای تأمین خواسته ها و نیازمندی هایمان فراهم نباشد، ناامید نمی شویم. زیرا خدا می تواند از راههای غیرعادی هم نیاز ما را تأمین کند.[6]

پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: کسی که لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم گوید، گناهان او از بین می رود مثل روزی که از مادر متولد شده و از هفتاد راه فقر حفظ می شود

2. آثار و برکات آن در زندگی:

علاوه بر برکات حاصل از اعتقاد به اینکه حول و قوه از خداوند است و انسان معتقد، سود فراوانی از بهره های معنوی آن می برد؛ باید دانست که ذکرها همانند دواها هر کدام اثر خاصی را به دنبال دارند و دردی را درمان می کنند.[7]

در مورد فوائد ذکر «لا حول و لا قوة...» روایاتی وجود دارد که فقط به ترجمه دو نمونه از آن اشاره می کنم.

1. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: کسی که «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» گوید، گناهان او از بین می رود مثل روزی که از مادر متولد شده و از هفتاد راه فقر حفظ می شود.[8]

2. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، دوای نود و نه درد است که آسانترین آنها هَمّ و غم است.[9]

نتیجه گیری:(لا حول و لا قوه الا بالله...) در زندگی دو چهره دارد، چهره مخفی آن یعنی اعتقاد به توحید افعالی خداوند در تمام شئون زندگی به همان معنایی که گذشت و چهرة آشکار آن، اینکه ذکری است از اذکار با برکات و آثار خاص خود مثل: دور کننده حزن و غم، گنجی از گنجهای بهشت[10]، زائل کننده[11] گناهان و غیره.

 

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: م?سسه النشر الاسلامی التابعه لجماعة المدرسین، بقم المشرفة، 1402، ج 12، ص 37.

2. الشیخ عبد علی بن جمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، قم: م?سسه اسماعیلیان، ج 3، ص 362.

3. مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، 1379، ج 2، صص 387 تا 394.

4. سبحانی، جعفر، الهیات و معارف اسلامی، م?سسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ، قم، 1376، صص 118 تا 120.

 

پی نوشت ها:

[1] . سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، تهران، انتشارات اسلام، ذیل ماده «ح و ل» و «ق و ه».

[2] . مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، انتشارات م?سسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ج3 ـ 1، ‌ص 80.

[3] . مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، ج 1، ص 164.

[4] . همان، ص 165.

[5] . همان، ص 166.

[6] . همان، ص 166.

[7] . به شرط اینکه نسخه این دارو توسط یک استاد اخلاق و دانای به آثار اذکار، پیچیده شود بطوری که این استاد درد را به خوبی شناخته باشد و بتواند درمان صحیحی ارائه دهد.

[8] . المحقق النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، م?سسه آل البیت لاحیاء التراث، چ 2، 1320، ج 5، ص 373.

[9] . همان، ص 374.

[10] . طباطبایی، محمد حسین، المیزان، قم، النشر الاسلامی التابعه لجماعة المدرسین، ج 12، ص 37، به نقل از تفسیر المیزان.

[11] . المحقق النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، م?سسه آل البیت لاحیاء التراث، چ 2، 1320، ج 5، ص373





      
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلام.دوستان عزیزی که افتخارمیدن و به این وبلاگ سر میزنن من مدتیه تو فیسبوک به اسمalikhodabakhshi@gmail.comفعالیت میکنم. یاعلی


Online User