"عطاءالله مهاجرانی" وزیر فرهنگ دولت اصلاحات که چند سالی است اقامت در لندن را به زندگی در ایران ترجیح داده، در وب سایت شخصی خود به انتشار خبر نصب مجدد تصویرش در ساختمان وزارتخانه مذکور واکنش نشان داد.
مهاجرانی ذیل عنوان "دنیا بر عکس می گردد!" نوشته است: «در خبر ها آمده بود که عکس مرا دوباره بر دیوار سالن کنفرانس دفتر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، جناب آقای علی جنتی، نصب کرده اند. سایت ها هم تیتر زدند: مهاجرانی به وزارت ارشاد بازگشت! که کژتابی این تیتر آشکارست...»
وزیر لندن نشین دولت اصلاحات ضمن اشاره به اینکه ایده نصب عکس وزرای پیشین بر دیوار وزارتخانه از خودش بوده تا به قول او یادآور این باشد که "روزی دوران وزارت تمام می شود و حداکثر عکسی می ماند بر دیوار" در انتها به شیوه خود از وزیر فرهنگ و ارشاد دولت تدبیر و امید قدردانی کرده است: «به هر حال از وزیر محترم و شایسته فرهنگ و ارشاد، جناب آقای جنتی، بسیار ممنونم! اما به نظرم انتشار کتاب هایم که تماما در دوران وزرای پیش و پیشین متوقف شده است، مهمتر از عکس است... کاش عکسم همچنان در بند می ماند، اما کتاب هایم منتشر می شد!...»
خاطرنشان می کنیم که سابقه سوء اقدامات و اظهارات متعدد عطاءالله مهاجرانی بر خلاف مصالح ملی و نقش آفرینی پررنگ وی در فتنه 88، موجب حذف تصویر نامبرده از دیوار سالن کنفرانس وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی شده بود.
شنبه:
امروز از دنده چپ بیدار شدم. خواب بدی دیدم. در خواب یک نفر تلفن زد و گفت نتیجه انتخابات اشتباه شده. از خواب پریدم.
دستور دادم چند تا گاو و گوسفند و خروس قربانی کنند که چشم نخورم.
یک شنبه:
امروز هر دوازده معاونم را عوض کردم.خیلی حال می دهد. اگر صد و بیست تا معاون هم داشتم همه را عوض می کردم.
طفلکی ها از خانه نشینی خسته شده بودند.به یکی شان شخصا زنگ زدم و خبر دادم. آنقدر ذوق زده شد که ظرف از دستش افتاد و شکست.
بندگان خدا تمام وقت در آشپزخانه بودند.
دوشنبه:
امروز تلفن زدم ترمینال غرب که چند تا "اتوبوس" بفرستد تا این مدیران اتوبوسی را به ولایات و شهرهای خودشان بفرستیم.
مسئول ترمینال پرسید برای برگشت هم اتوبوس میخواهید؟ گفتم بله! گفت برای کِی بلیت برگشت را صادر کنم. گفتم برای چهارسال بعد!
سه شنبه:
دسته کلیدم را جایی گذاشته ام که یادم نمی آید. خدا کند دست کسی نیفتاده باشد!
چهارشنبه:
یکی از دوستان زنگ زد گفت فلانی سفارش داده که به فلانی سفارش بدهم که فلانی را در فلان جا ابقا کند.
عصبانی شدم و به فلانی گفتم به فلان کس بگو که فلان فلان شده ... چیزهای ناجورتری هم گفتم که قابل نوشتن نیست.
پنج شنبه:
فلانی دوباره زنگ زد و این بار موضوع ابقای فلانی را جور دیگری مطرح کرد.
دیدم حق با ایشان است. بنده اصولا آدمی نیستم که زیر بار زور بروم مگر اینکه زورش خیلی پرزور باشد.
جمعه:
کلید گم گشته و در وا نمی شه / کلید گمشده و پیدا نمی شه ... خدا کند به دست آدم های نااهل نیفتد
وقتی عاشق خودم شدم ...
این افراد همیشه علت وقایع را بیرون از خود جست و جو می کنند ؛ و به این دلیل گمان می کنند همیشه درست می گویند . درواقع "من " آن ها فاقد عزت نفس واقعی است و اگر باور کنند که اشتباه کرده اند ، فرو می ریزند . در واقع این هسته "بزرگ منش" و "خود شیفته" ، گاردی است برای محافظت یک "من" شکننده و آسیب پذیر .
خودشیفتگی چیست؟
خودشیفتگی از اختلال رابطه مادر و کودک در نخستین سال های زندگی و به خصوص یک سال اول تولد نشأت می گیرد . اگر نیازهای کودک ارضاء نشود و کودک ناکامی زیادی تحمل کند ، دچار احساس ناکامی ، تحقیر و ناامنی شدید می شود.
این احساسات ، عوارض متعددی را در ساختار روانی کودک به جا می گذارد . این افراد اعتماد خود را به جهان و آدمهایش از دست می دهند و قادر به برقراری ارتباط عاطفی عمیق با دیگران نیستند و توانایی همدلی کردن با دیگران را هم از دست می دهند . ( همدلی کردن به معنای این که خود را به جای موقعیت عاطفی دیگری قرار بدهند و احساسات او را درک کنند . )
به جبران این احساس ، در این گونه افراد یک "من" ایده آل مطلق و کامل به وجود می آید . ( من ایده آل آن چیزیست که فرد می خواهد در آینده بشود ) .
چون در این افراد هرگونه احساس نیاز ، مترادف با تحقیر و طرد شدن است ، در یک مکانیزم پیچیده این "من ایده آل " بر "من واقعی " فرد منطبق می شود ، یعنی فرد خود شیفته فکر می کند که مطلق کامل و ایده آل است و یک هسته بزرگ منشی پیدا می کند . ( پس به واسطه این کامل بودن دیگر به کسی نیاز ندارد .)
این فرد انگار بهتر و برتر از دیگران است . بنابراین همواره انتظار دارد مورد تحسین و تملق قرار گیرد .
احساس خصومت و دشمنی از عواطف پایه ای این افراد است . بدین معنا که نسبت به دیگران خشم و نفرت و حسادت دارند . آن ها با مکانیزم دفاعی فرافکنی ، این احساسات را به دیگران فرا می افکنند و احساس می کنند دیگران نیز با آن ها خصومت دارند .بنابراین بدبین می شوند.
این گونه افراد چون خودشان می خواهند به طور کامل خوب باشند ، وجود بد خود را انکار نموده و به دیگران فرافکنی می کنند و دیگران به طور کامل بد می شوند .
بنابراین همیشه از مورد حمله یا مورد بهره برداری قرار گرفتن وحشت دارند . اما در واقع این خود آن ها هستند که به جای رابطه عاطفی مساوی با دیگران ، از آن ها بهره برداری و سوء استفاده می کنند و درازای این کار به هیچ وجه دچار احساس گناه نمی شوند.
در مواجهه با ناکامی به جای افسرده شدن اغلب پرخاشگر می شوند و به سرعت افکار انتقام جویانه پیدا می کنند .
این گونه افراد انتقاد را نمی توانند تحمل کنند و آن را مترادف "همه بد شدن و طرد شدن" می گیرند . بلافاصله ترس و نفرت پیدا می کنند و فرد مقابل را انتقام جویانه بی ارزش می دانند و او را طرد می کنند
در این افراد اطاعت از قانون ، اغلب از ترس مجازات است . در واقع می توان گفت که برخی از این افراد ویژگی های پنهان ضداجتماعی و بزهکارانه دارند .
وجدان اخلاقی در این افراد آزارگر ، رشد نایافته ، تنبیه کننده و ترساننده است . آن ها خود در همانند سازی با این وجدان اخلاقی واجد همین خصوصیات شده و با د یگران این گونه برخورد می کنند . فردی که صاحب چنین وجدان اخلاقی است ، در مواردی خود فردی سادیستیک و قلدر و زورگو می شود .
این گونه افراد انتقاد را نمی توانند تحمل کنند و آن را مترادف "همه بد شدن و طرد شدن" می گیرند . بلافاصله ترس و نفرت پیدا می کنند و فرد مقابل را انتقام جویانه بی ارزش می دانند و او را طرد می کنند .
این خصوصیاتِ آمیخته از خود شیفتگی و آسیب پذیری ، ویژگی جالب دیگری را هم به وجود می آورد و آن "روابط سلطه – زیر سلطه " است که به صورت پلکانی در می آید : بدین معنا که روابط مساوی از بین می رود : یعنی این افراد یا سلطه گرند یا زیر سلطه : اگر فرد مقابل را در موضع پایین تر ببیند ، به شدت سلطه گرند و از او بهره برداری می کنند و اگر از خود قلدرتر ببینند ، تحت سلطه او در می آیند .
این افراد ، در مقابل کسانی که بالاتر از خود می بینند ، احساس کهتری و بندگی می کنند . این احساس ترس و تهدید ، فرهنگ تملق و نوچه پروری را به وجود می آورد . احترامی که در بسیاری از موارد ، از روی چاپلوسی است ، نه احترامی بالغانه به یک بالغ ؛ بلکه ستایش ابهت یک قدرت برای کسب امنیت ، یا احترامی از روی ترس شدید . همین افراد در جایی که خود را صاحب قدرت بیشتری ببینند و احساس امنیت بیشتری کنند به سلطه گر تبدیل می شوند و زیر دست پیدا می کنند .
این نوع تعاملات بیمارگونه و غیر انطباقی چه در روابط کاری و اجتماعی و چه در روابط عاطفی ، بسیار مشاهده می شود .
فرق میان قدرت و قلدری چیست؟
قدرت از توامندی یک "من " رشد یافته و پخته به وجود می آید . و قلدری از همانند سازی با یک وجدان اخلاقی سختگیر ، بی رحم و تنبیه کننده .
یکی از پیش شرط های قدرت ، توانایی در اعتماد کردن به هستی است . در حالی که قلدری حاصل بی اعتمادی و خصومت نسبت به جهان است .
قدرت ، ره آورد عزت نفس واقعی "من" است اما قلدری نتیجه احساس تحقیر و ناکامی شدید در "من " می باشد. قدرت تولید مهربانی و همدلی می کند ، برعکس قلدری تولید سادیسم و بهره برداری و سوء استفاده از فرد مقابل می نماید .
رابطه با فرد قدرتمند باعث رشد و تقویت من فرد دوم می شود ، در حالی که رابطه با فرد قلدر گرچه امنیت کاذب می آفریند اما در نهایت سبب ضعف در من فرد دیگر می شود . بنابراین می توان قدرت را از قلدری جدا کرد .
همان طور که عرض شد اگر در روان فرد ، من ایده آل خودشیفته و سلطه گر وجود داشته باشد ، هم بنده سلطه گر می شود و هم در جایی که احساس امنیت و قدرت کند خود تبدیل به دیکتارتور می شود .
خودشیفتگی در خانواده
در روابط عاطفی درون خانواده اغلب مردها خودشیفته و سلطه گرند ، اما این یک تبانی ناخودآگاه زن و مرد است . بدین معنا که اغلب زنان به علت وجود این من ایده آل در روانشان دیکتاتور پرورند . چه در رابطه با پسران خود و چه در رابطه با شوهران خود . همین زن ها اگر به هر دلیلی در موقعیتی احساس امنیت بیشتر کنند ، به رغم این که قبلا تا حدی آزارخواه به نظر می رسیدند ، قادرند تبدیل به یک قلدر سلطه گر بشوند .
تمام این نمونه ها حاکی از فرهنگ قلدری و قلدرپروری و در عین حال نوچه پروری است . انسان هایی که جایی قلدری و خودشیفتگی خود را بروز می دهند و در جای دیگر به یک منبع قلدر و خودشیفته آویزان می شوند .
هیچ یک از این روابط مساوی و بالغانه نیست ؛ و حکایت از عدم عزت نفس در من انسان دارد .
انسان بالغ و پخته نه خود ایده آلیزه می شود و نه دیگری را ایده آلیزه می کند . نه طلب نوچه می کند و نه خود نوچه می شود .نه سلطه پذیر است نه سلطه گر . نه تشنه ستایش شدن بیش از حد است نه ستایشگر افراطی دیگری .
انسان قوی ، مغرور است اما خودخواه و خود شیفته نیست . غرور ، یک احساس رشد یافته ی ناشی از درک واقعی خویشتن و دوست داشتن و احترام گذاشتن به ویژگی های واقعی است . چنین انسانی نیاز ندارد برای دریافت قدرت ، دیگری را به زیر سلطه بکشاند . خود نیز سلطه کسی را نمی پذیرد . زیرا به علت امنیت ناشی از "عزت نفس من خویش " ، به گرفتن چنین امنیت کاذبی نیاز ندارد . در چنین انسانی من ایده آل خودشیفته و کامل و دیکتاتور وجود ندارد .
در انتها می توان این چنین گفت : خودخواهی و خودشیفتگی ، به معنای تحسین خویش است و در نتیجه برداشت های غیر واقعی از خویشتن در بستر یک "من" باد کرده و ایده آلیزه شده است . همچنین واکنشی جبرانی است به احساس حقارت و ناامنی در دوران کودکی و عدم عزت نفس در بزرگسالی .
دعا برای فرج واجب است !
مقدمه
وظایف ما دردوران غیبت حضرت ولیعصر(عج) بسیار است و چه خوب است که با آنها آشنا شده و در انجام وظایف خویش کوشا باشیم. از جمله این وظایف زیاد دعا کردن برای تعجیل در ظهور است. قید "زیاد" وقتی اهمیت می یابد که بدانیم قناعت کردن به اندک در این امر وظیفه را از ما منتفی نمی گرداند!
چرا باید دعا کرد؟!
اصل دعا کردن و فلسفه آن موضوع بسیار مهم و گسترده ای است که از مسئولیت های الهی بندگان شمرده شده است خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: " قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَا?ُکُمْ اگر دعای شما نباشد خداوند هیچ اعتنایی به شما نمی کند." (فرقان/ 77)
از این رو اصل دعا کردن جلب اعتنا و رضایت الهی را بدنبال خواهد شد و این موضوع غیر از خود اصل استجابت دعاست! براین اساس باید دانست که ما امر به دعا کردن شده ایم و این امر الهی در همه ی مسائل و موضوعات به خصوص امر ظهور است: " اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ مرا بخوانید شما را اجابت می کنم." (غافر/60)
دعا برای ظهور حضرت امام زمان (عج)
به راستی حال که امر به دعا کردن در امور مختلف خویش شده ایم چه موضوعی با اهمیت تر از مسئله "امام" است که بایستی در تعجیل ظهور و فرج امر ایشان دعا کرد. ماباید احساس نیاز خود به وجود امام رابا دعا و باتمام خضوع در پیشگاه الهی ابراز کنیم تا مشمول استجابت گردیم و از وجود امام بهره مند شویم. شخصی از حضرت زهرا(سلام الله علیها) س?ال کرد: سرورم چرا حضرت علی (علیه السلام) حق خود را نگرفتند؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: مثل امام مثل کعبه است که باید مردم به سراغ او بروند نه آنکه امام به سراغ مردم برود! از این بیان نورانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) کاملا معلوم می شود که اظهار شیفتگی و احساس نیاز به امام بایستی خود را در عملکرد و سیمای یک منتظر واقعی حضرت نشان دهد و چه وسیله ای بهتر از دعا در این امر که الدعاء سلاح الم?من، دعا سلاح م?من است.
اصل دعا کردن و فلسفه آن موضوع بسیار مهم و گسترده ای است که از مسئولیت های الهی بندگان شمرده شده است خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: " قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَا?ُکُمْ اگر دعای شما نباشد خداوند هیچ اعتنایی به شما نمی کند"
دعا برای فرج واجب است!
صاحب کتاب مکیال المکارم به نقل از آقا میرزا محمد باقر اصفهانی نقل کرده است که شبی از شبها در خواب یا بین خواب و بیداری مولایم امام حسن مجتبی (علیه السلام) را دیدم که نزدیک به این تغبیر فرمودند: "برمنبرها به مردم بگویید و به آنها امر کنید که توبه کنند و برای فرج و تعجیل ظهور حضرت حجت (عج) دعا نمایند و این دعا مثل نماز میت نیست که واجب کفائی باشد و به انجام دادن آن از سوی بعضی از مکلفین از سایرین ساقط گردد بلکه مانند نمازهای یومیه است که برتمام مکلفین واجب است آن را انجام دهند!
از سوی دیگر هر کسی به خوبی می داند که شکر نعمت واجب است و لازم است هر کس به خاطر نعمتهایی که خداوند متعال به وی ارزانی داشته است شکر و ستایش به جای آورد. نعمت واقعی برهرکس در هر عصر و زمانی امام آن عصر است که زمین بخاطر او پا برجاست. حضرت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) در تفسیر آیه ی شریفه: " وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً " (لقمان /20) فرمودند: نعمت ظاهری امام ظاهر و نعمت باطنی امام غائب است (یعنی امام زمان است) از این رو لازم است که شکر نعمت امام و ولایت او برخود را به جای آوریم ودر این امر کوتاهی ننماییم دعا یکی از روش هایی است که می توانیم از طریق آن شکر نعمت وجود امام را انجام دهیم. دعای برای سلامتی و نیز دعا برای تعجیل ظهور امام عصر (عج) اگر دعا نکنیم هلاک می شویم!
حالاگر از وظیفه ی بسیار مهم خود که یکی از آن ها دعا برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام عصر (عج) است کوتاهی و غفلت نماییم خدای نخواسته هلاک خواهیم شد.
امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: به خدا قسم امام زمان (عج) غیبتی خواهد داشت که در آن زمان تنها کسی از هلاکت نجات می یابد که خدای عزوجل براعتقاد به امامت او ثابتش دارد و توفیقش دهد که برای تعجیل فرج و ظهور آن حضرت دعا نماید. براساس فرمایش نورانی امام عسکری (علیه السلام) معلوم می شود که ادای فریضه ی واجب ما در قبال دعا برای تعجیل امام زمان (عج) همانند سایر فرائض و ادای آنها توفیقی از جانب پروردگار خواهد بود که در صورتی نصیب انسان می شود که زمینه ی لازم را برای دریافت توفیق الهی در خود ایجاد نماید. در صورت انجام چنین فرائضی است که خداوند متعال هلاک و نابودی را از او دور می دارد ان شا ءالله
شبی از شبها در خواب یا بین خواب و بیداری مولایم امام حسن مجتبی (علیه السلام) را دیدم که نزدیک به این تغبیر فرمودند: "برمنبرها به مردم بگویید و به آنها امر کنید که توبه کنند و برای فرج و تعجیل ظهور حضرت حجت (عج) دعا نمایند و این دعا مثل نماز میت نیست که واجب کفائی باشد و به انجام دادن آن از سوی بعضی از مکلفین از سایرین ساقط گردد بلکه مانند نمازهای یومیه است که برتمام مکلفین واجب است آن را انجام دهند!
هلاکت در چیست؟!
فرو گذاشتن وظایف منتظران در دوران غیبت سبب هلاکت ایشان می شود آنچنان که امام حسن عسکری (علیه السلام) پدر بزرگوار امام عصر (عج) فرمودند: هلاکتی که ناشی از غفلت و فراموشی و کوتاهی در وظایف نسبت به امام عصر(عج) است امامی که ما را فراموش نمی کند و ما را به حال خود رها نمی نماید چگونه است که ما خود را از یاد او دور می کنیم و در کمترین وظایفمان نسبت به حضرتش(عج) کوتاهی می نماییم؟! وای برما که در مورد امام زمان(عج) این کمترین کار یعنی دعا در تعجیل ظهور را فرو گذاریم که جز این نیست که حضرت(عج) خود فرمودند: "ما نظر خود را از شما برنمی گیریم تا به حال خود رها شوید و فراموشتان نمی کنیم و گرنه دشمنان شما را از بین می بردند! پس باید انصاف داشت!!!
نتیجه گیری
از مجموع آنچه گذشت معلوم می شود که دعا در تعجیل فرج و ظهور امام عصر(عج) و نیز دعا در سلامتی حضرت نه فقط یک شیوه ی دلدادگی که امری واجب است که مانع هلاکت انسان می شود و صد البته که ادای این فریضه در قبال امام(عج) جز به توفیق الهی بدست نخواهد آمد!
منابع و مآخذ:
1- قرآن کریم
2- بحارالانوار – ج36و ج 52و51
3- مکیال المکارم – محمد تقی اصفهانی – ج1 بخش پنجم
4- کمال الدین – ج2
5- امام عصر (عج) عصاره ی خلقت – آیت الله جوادی آملی
1. طلوع خورشید از مغرب: بیشتر مفسران ظهور نشانه مورد اشاره در آیه: «یَومَ یَأتى بَعضُ آیاتِ رَبِّکَ» ـ (انعام/158) ـ را به استناد روایاتى که در ذیل آن رسیده ـ (بحارالانوار، ج6، ص313) ـ طلوع خورشید از مغرب دانسته اند.
2. ظهور دود در آسمان: یکى از نشانه هاى قیامت، ظهور دود در آسمان دانسته شده است. برخى از مفسران آیه «فَارتَقِب یَومَ تَأتِى السَّماءُ بِدُخان مُبین» ـ (دخان/10) ـ را ناظر به یکى از علائم آخر الزمان دانسته ـ (مجمع البیان، ج9، ص94) ـ و گفته اند: منظور از "دخان مبین" همان دود غلیظى است که در پایان جهان و در آستانه قیامت، صفحه آسمان را مى پوشاند، و سرآغاز عذاب دردناک الهى براى ستمگران است. (نمونه، ج21، ص163)
3. دمیده شدن در صور: یکى از علائم، نفخه مرگ است که با وقوع آن جانداران آسمانها و زمین مى میرند: «ونُفِخَ فِى الصّورِ فَصَعِقَ مَن فِى السَّمـوتِ ومَن فِى الاَرضِ...»(زمر/68)
4. تاریک شدن خورشید، ماه و ستارگان: قرآن از تاریک شدن خورشید به "تکویر" (جمع و پیچیده شدن مانند پیچیده شدن عمامه بر سر) یاد کرده است: «اِذَا الشَّمسُ کُوِّرَت» (تکویر/1)
در آیه اى دیگر به جمع شدن خورشید و ماه و به هم پیوستن آن دو که به گفته برخى به معناى تاریک شدن آنهاست اشاره شده است.(تفسیر غریب القرآن، ص 360)
5. شکافتن کرات آسمانى: در شمارى از آیات، از شکافتن آسمان پیش از قیامت سخن به میان آمده است. مراد از آسمان در این آیات، کرات آسمانى است.(پیام قرآن، ج6، ص36)
قرآن مجید از دگرگون شدن نظام کواکب و شکافته شدن کرات آسمانى با تعبیرهایى گوناگون یاد کرده است؛ مثل حرکت شدید و دورانى: «یَومَ تَمورُ السَّماءُ مَورا» ـ (طور/9) ـ و یا گداخته شدن: «یَومَ تَکونُ السَّماءُ کالمُهل».(معارج/8)
6. زلزله شدید: پیش از وقوع قیامت زلزله اى سخت سراسر زمین را فرامى گیرد، به گونه اى که همه محتویات خود از جمله اجساد مردگان را به بیرون مى افکند: «اِذا زُلزِلَتِ الاَرضُ زِلزالَها واَخرَجَتِ الاَرضُ اَثقالَها» ـ (زلزال/1ـ2) ـ و چنان از هم شکافته مى شود که اجساد به سرعت از آن جدا شوند: «یَومَ تَشَقَّقُ الاَرضُ عَنهُم سِراعـًا» ـ (ق/44) ـ قرآن این زلزله را "عظیم" وصف کرده و بیان داشته که با وقوع آن، هر شیردهنده اى از فرزند شیرخوارش غافل مى شود، و هر آبستنى بار خود را فرومى نهد، و همه مردم چون مستان به نظر مى آیند: «اِنَّ زَلزَلَةَ السّاعَةِ شَىءٌ عَظیم یَومَ تَرَونَها تَذهَلُ کُلُّ مُرضِعَة عَمّا اَرضَعَت وتَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمل حَملَها وتَرَى النّاسَ سُکـرى وما هُم بِسُکـرى ولـکِنَّ عَذابَ اللّهِ شَدید».(حجّ/1ـ2)
7. فروپاشیدن کوهها: چنان که در آیاتی به این مساله اشاره شده است:: «یَومَ تَرجُفُ الاَرضُ والجِبالُ» ـ (مزمّل/14) ـ و «حُمِلَتِ الاَرضُ والجِبالُ»(الحاقّه/14)
8. دگرگونى دریاها: دگرگونى دریاها در قرآن با دو واژه "تسجیر" (برافروخته شدن) در «واِذَا البِحارُ سُجِّرَت» ـ (تکویر/6) ـ و "تفجیر" (منفجرشدن) در «واِذَاالبِحارُ فُجِّرَت» ـ (انفطار/3) ـ بیان شده است.
برای مطالعه بیشتر به کتاب معاد در قرآن تألیف آیت الله جوادی آملی مراجعه نمایید.
با آرزوی توفیق.
موسسه ذکر ـ قم.
باستانی.
+ سلام.دوستان عزیزی که افتخارمیدن و به این وبلاگ سر میزنن من مدتیه تو فیسبوک به اسمalikhodabakhshi@gmail.comفعالیت میکنم. یاعلی